مقاله ایی با موضوع راهکارهای یک زندگی سالم

راهکارهاى یک زندگى سالم

براى این که خانواده و خانه ما بهشت نقد باشد و زندگى شیرین و فرزندانى سعادتمند داشته باشیم و عیش و نوش ما رو به راه باشد، راهکارها و نکته هایى را که مى تواند ما را به یک معاشرت و مصاحبت نیکو، زیبا و مطلوب برساند، بیان مى کنیم.

الف) مثبت نگرى و مثبت گرایى

یکى از راه هاى معاشرت خوب این است که در زندگى هر چه مى توانیم حُسن و خوبى همدیگر را ببینیم. اگر نیمى از لیوان پر است و نیم دیگر خالى، ما آن نیمه پر را ببینیم، نه نیمه خالى را. قشنگى هاى یکدیگر را ببینیم، نه این که روى نکات منفى دست بگذاریم. اگر شما بدى بنده را نگاه کنى، از من دل سرد مى شوى. دیگر مایل نیستى با من رفت و آمد داشته باشى. اگر بدى خانمت را ببینى، با او دعوایت مى شود. اگر او هم بدى شما را ببیند، ناسازگارى را شروع مى کند. بنابراین بیاییم زیبایى هاى همدیگر را ببینیم، نه زشتى ها را. روى نکات مثبت همدیگر نظر داشته باشیم، نه نکات منفى.

حضرت عیسى علیه السلام با عده اى از حواریون از جایى رد مى شدند. به یک الاغ مرده رسیدند که بدنش بو گرفته بود و وضع ناجورى داشت. یکى بینى خود را گرفت، یکى گفت: چقدر آلوده است، یکى گفت: چقدر زشت است. هر کس وصفى از زشتى الاغ مرده را بیان کرد. حضرت عیسى فرمود: چه دندان هاى سفید و خوبى دارد. از میان عیب هاى فراوان آن دست روى خوبى ها و زیبایى هایش گذاشت.

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

منشأ نزاع ها

یک زن و شوهر که مدت ها با هم دعوا داشتند، پیش حاج آقا دولابى آمدند. هر دو آدم هاى قُدّى بودند. تمام دعواها به خاطر قدگرى است. اگر عناد و لجبازى را کنار گذاشتیم، همه کارها درست مى شود. تمام دعواها براى نفس و به خاطر «من» است. اگر به دیوار هزارتا فحش بدهند، تو ناراحت نمى شوى؛ چون به «منِ» شما کارى ندارد. اما اگر بگویند بالاى چشم شما ابروست، برآشفته مى شوید و مى گویید: به من مى گویى؟ اگر «من» را کنار بگذارى، همه دعواها مى خوابد.

فقط به خوبى ها نگاه کن

این زن و شوهر حاج آقا را خسته کرده بودند. کسى دیگر را هم قبول نداشتند. فرمودند: به این خانم گفتم که این شوهر شما که این همه از او بدى مى گویى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: فلان کارش خیلى خوب است. به آقا گفتم: این همه از خانمت بدى گفتى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: چرا، فلان خصلتش خوب است. گفتم: بیایید این صدتا عیبى که شما مى گویید، نادیده بگیرید. من مى خواهم از امروز عقدتان را بخوانم و این دو صفت خوب را به همدیگر جوش بدهم. یعنى شما به این صفت خوب زن نگاه کن و این خانم هم به این صفت خوب شما نگاه کند. بیایید با همدیگر آشتى کنید و بروید زندگى تان را بکنید. از این راه وارد شدند و آشتى دادند.

مِثل زنبور عسل

در روایات آمده است که مثل زنبور عسل باشید که روى گل و گیاه مى نشیند. مثل مگس و پشه نباشید که روى کثافات مى نشینند. در باغ این همه گل و گیاه است، مستقیم مى رود روى کثافات مى نشیند. آدم نباید مثل مگس و پشه باشد. بدن ما همه جایش سالم است. مگس صاف مى آید روى این چرک مى نشیند. اگر کسى مثل مگس باشد، اهل جهنم است. الآن هم در جهنم است. بعد از این هم در جهنم است. کسانى که منفى باف و منفى گرا هستند، همیشه عیب مى بینند و عیب مى تراشند. این ها جهنمى اند.

پیامبر فرمودند:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْنى مُعَنِّتاً وَ لا مَتَعَنِّتاً وَ لکِنْ بَعَثَنى مُعَلِّماً مُیَسِّراً؛[1] خداوند عز و جل مرا نفرستاد، که اشکال گیر و یا اشکال تراش باشم، بلکه مرا معلم آسان گیر فرستاد.

در این روایت مطالب بسیار ارزنده و زیبایى است. اگر مى خواهید در زندگى، در خانه، یا بیرون خانه، خوشى و صفا باشد، عیب هاى همدیگر را نبینید. خوبى ها و زیبایى هاى همدیگر را ببینید. همسرت را داده خدا ببین. خانم هم شوهرش را داده خدا بداند. چیزى که خدا داده است، قشنگ است. خوب نگاه کن، چشمانت را بمال.

عیب دیگران را به خود نسبت دهیم

حاج آقا مى فرمودند: اگر هم عیبى دیدى به خودت نسبت بده. زن و شوهر عیب را به خودشان نسبت بدهند. به یکدیگر نسبت ندهند. بگو من اشتباه کردم. من تحملش نکردم. مثال قشنگى مى زدند و مى فرمودند: شما اگر جلوى آیینه رفتید و دیدید که صورت شما را سیاه نشان مى دهد، هر چقدر به آیینه دست بکشید، سیاهى پاک نمى شود. باید صورت خود را دست بکشید تا در آیینه پاک نشان بدهد. یعنى اگر با بد اخلاق رو به رو شوى، بداخلاق را کتک نزن، خودت را درست کن. حلم و صبر خودت را اصلاح کن. خودت را پاک کن؛ بگو من مقصرم، من نتوانستم تحملش کنم. عیب ها را به خودت نسبت بده. ما همه اش دستمال دست گرفته ایم و طرف

مقابل را پاک مى کنیم. بیاییم خودمان را پاک کنیم. «عَلَیکُمْ اَنْفُسَکُم؛[2] بر شما باد به خودتان.» در روایت هم آمده است:

خَیْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَیْرُهُم لِنَفْسِهِ؛[3] بهترین مردم براى مردم کسى است که براى خودش بهترین باشد.

زن و شوهر اولاً عیب نبینند. اگر هم دیدند، عیب را از خودشان ببینند و به خودشان نسبت بدهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبى نیست. به قول ملا عبداللّه : محروم دیدن محرومیت مى آورد. یکى از اساتید ما ـ خدا رحمتش کند ـ بارها دست خودش را مى بوسید. مى فرمود: دست من نیست. واقعاً هم همین طور است. اگر کسى آن دید را پیدا کند، با دستش هم عشق بازى مى کند. مى گفت: قوه و ظاهر و باطن من از خداست. خیلى از مواقع حاج آقا به افرادى که مى خواستند دستشان را ببوسند، مى فرمود: برو دست خودت را ببوس. خودت را درست نگاه کن. خودت را ببوس. خودت را بغل بگیر. با خودت عشق کن. خودت جز او چیز دیگرى نیست. احد یعنى یکى است و دو تا نیست. یکى بیشتر نیست. اگر کسى این دید را پیدا کرد، دست خودش را ببوسد و با خودش عشق بازى کند. عیب نبیند. اگر دید، خودش را درست کند، طرف مقابل را کیسه نکشد.

روى در روى خود آر اى عشق کیش

نیست این مفتون تو را جز خویش خویش

ب) نشست خانوادگى

یکى دیگر از چیزهایى که مراعات آن موجب صفاى زندگى مى شود، این است که ما دست از قُد گرى هایمان برداریم. با اعضاى خانواده نشست داشته باشیم. جلسه گفت و گوى خانوادگى داشته باشیم. مشورت کنیم. گاهى با خانم تنها بنشینیم و گفت و گو کنیم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

«جُلُوس الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ تَعالى مِنْ اِعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا؛[4] نشستن مرد نزد خانواده اش از اعتکاف در مسجد من (مسجد النبى) پیش خداوند محبوب تر است.

عبادت فقط دعا خواندن، نماز خواندن و زیارت رفتن نیست. جلسات ذکر و دعا تنبل خانه شما نشود. مواظب باشیم جلساتمان، کارهایمان و زیارت هایمان باعث نشود که حق پدر و مادر و همسر و بچه ها ضایع شود. مى گوید: من از این خانم ناراحت هستم، پس بگذار به مسافرت، یا به زیارت بروم. آن زیارت بر سرت مى خورد. معلوم نیست به شما جواب بدهند. آن ها خیلى آقا هستند؛ ولى باید از راهش وارد شوید.

خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتى را ! ایشان هفته اى یک روز با خانم و بچه هایش جلسه گفت و گو داشت. دور هم جمع شوید و صمیمانه گفت و گوى خانوادگى داشته باشید. ببینید چه مشکلاتى دارید و چگونه باید آن را حل کرد. ما خیلى مواقع بچه ها یا همسر خود را آدم حساب نمى کنیم. بعضى از خانم ها گلایه مى کنند که شوهر ما، ما را به حساب نمى آورد. اگر ما حرف بزنیم، اصلاً گوشش به حرف ما نیست. سرش روى کتاب و قرآن است. این قرآن بر سرت بخورد. این خانم را آدم حساب کن. این امانت خداست. ببین چه مشکلى دارد؛ بى اعتنایى نکنیم.

یک پیرزن، پیغمبر خدا را که اول شخصیت عالم است، در کوچه مى گرفت و با او گفت و گو مى کرد. خیلى ها از این منظره مسلمان شدند. مى گفتند: اگر این سلطان بود، جواب این پیرزن را نمى داد. اما این پیرزن نیم ساعت دارد حرف مى زند و پیغمبر هم گوش مى دهد و با ملایمت جوابش را مى دهد. آن وقت ما همسرمان را نمى توانیم تحمل کنیم. او را آدم حساب نمى کنیم. بندگى خدا به سر و صدا نیست. فکر مى کنیم عبادت کرده ایم، زیارت رفته ایم. بعضى خانم ها مى گویند: اصلاً نمى خواهیم مشکل ما را حل کند، فقط حرف ما را گوش بدهد، ما سبک مى شویم.

ج) به کارگیرى موجبات زیاد شدن محبت

از دیگر امورى که کانون زندگى را گرم نگه مى دارد و زندگى را با صفا مى کند، ایجاد محبت در کانون خانواده است. به کارگیرى موجبات و عواملى که محبت بین آحاد خانواده و به ویژه بین زن و شوهر را زیاد مى کند، از راهکارهاى یک زندگى سالم و پویاست. همان طور که پیش از این گفتیم: دین ما بر محبت استوار است:«هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبُّ»؛[5] «اَلدّینُ 

هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّینُ»؛[6] هر چه این رشته را محکم تر و استوارتر کند، عملى است ستوده و موجب استحکام بنیاد هر خانواده مى شود.

در اینجا به برخى از عوامل زیاد شدن محبت در خانواده مى پردازیم:

1. لحن زیبا و مؤدبانه در گفتار

از چیزهایى که محبت را زیاد مى کند، درست و با محبت صحبت کردن است. لحن کلام در طرف مقابل بسیار تأثیر گذار است. انسان یک مطلب را مى تواند با لحنى مؤدبانه، لطیف و زیبا بگوید و مى تواند تند، خشن و بى ادبانه بگوید. هر کدام از این دو نوع لحن گفتار تأثیر متفاوت در مخاطب ما خواهد داشت. یکى موجب محبت و صمیمیت مى شود و دیگرى موجب کینه، دلخورى و دشمنى خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

وَ اَحْسِنوا لَهُنَّ الْمَقالَ؛[7] با همسرانتان زیبا و نیکو سخن بگویید.

2 . اظهار محبت

از دیگر راه هایى که موجب افزایش محبت در افراد، به خصوص در خانواده و زن و شوهر مى شود، اظهار محبت و به زبان آوردن آن است. این فرمایش پیامبر خداست:

قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرأَةِ اِنّى اُحِبُّکَ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛[8] مردى که به همسرش بگوید دوستت دارم، این سخن هرگز از قلبش بیرون نخواهد رفت.

یعنى مرتب به خانمت بگو دوستت دارم و هر روز آن را تکرار کن. هیچ عیبى ندارد. خانم ها با شنیدن جمله «دوستت دارم» آرام مى گیرند. در صدا کردن همسر نیز باید از کلمات محبت آمیز استفاده کرد، کلماتى که حاکى از محبت به همسر است. مثلاً اسم همسرتان را مى توانید با پسوند «جان» بیاورید: فاطمه جان، زهرا جان... یا از لفظ عزیزم استفاده کنید. در صدا زدن پیام محبت باشد.

بعضى از صدا زدن ها در جامعه ما واقعاً به دور از فرهنگ و اخلاق اسلامى است. برخى از آقایان براى صدا زدن همسرشان از لفظ «هاى» یا «هو» استفاده مى کنند و این به دور از آداب اسلامى است. بعضى از آقایان از آوردن اسم همسرشان در جلو دیگران ابا دارند و با تکلفاتى همسرشان را صدا مى کنند.

کسى مى گفت: به منزل آقاى محترمى رفتم. آدم متدینى هم بود. دیدم شروع به مشت زدن به دیوار کرد. گفتیم: این چه کارى است؟ گفتند: دارد خانمش را صدا مى زند. روى این که اسم خانمش را دیگران بشنوند و بدانند چیست، حساسیت داشت. مگر ما اسم مادر و همسر امامان را نمى دانیم؟ مگر آن ها همسرانشان را به اسم صدا نمى کردند؟ مگر اسم فاطمه و زینب علیهماالسلام سر زبان هاى دیگران نبوده است؟ مگر آنان جلوى مردم نمى گفتند: یا فاطمه، یا زینب. امام حسین علیه السلام نمى گفت من غیرتى هستم و اسم خواهرم را جلوى مردم نمى برم. این یک فرهنگ غلط است. اگر مثلاً شما بفهمید که اسم خانم بنده فاطمه است چه مى شود؟

شما ببینید طرف مقابل چه چیز دوست دارد. آیا دوست دارد اسمش را بگویید یا فامیلى او را؟ همان را بگویید. ببینید روى چه کلماتى حساس است و ناراحت مى شود، آن ها را نگویید. بردن نام افراد با لحنى محبت آمیز، آثار بسیار خوبى دارد.

3 . هدیه و سوغات

از دیگر عواملى که محبت را زیاد مى کند، هدیه و سوغات است. هدیه را فقط موکول به مسافرت نکنید. هر چند وقت یک بار شایسته است انسان هدیه اى براى همسرش بیاورد. البته در روایت آمده است. انسان در هر شب جمعه یک تحفه و هدیه به خانه ببرد تا اهل خانه به آمدن شب جمعه خوشحال شوند. این بسیار در الفت و استحکام زندگى مؤثر است.

یکى از آقایان مى گفت: من در خانه با خانمم بگو و مگو پیدا کردم و با ناراحتى و حالت قهر از خانه بیرون آمدم و براى نماز به حسینیه مرحوم آیت اللّه بهاء الدینى رفتم. خانم ما هم علویه بود. آیت اللّه بهاء الدینى قبل از نماز مى آمدند و در حسینیه مى نشستند. وقتى وارد شدم و نشستم، بدون این که چیزى بگویم، ایشان یک نگاهى به من کردند و فرمودند: با دعوا کار درست نمى شود. این چه کارى است کردى؟ چرا درگیر مى شوى و عیش و خوشى خودت را به هم مى زنى؟ وقتى عبادت مى کنى، یا درس مى خوانى، مى آید و راه تو را مى بندد. اگر با کسى درگیر شدى، هر کجا مى روى راه بسته است. باید بروى آن دل را صاف کنى. شاید همه شما تجربه کرده باشید. وقتى که صفا هست راه باز مى شود.

فرمودند: مگر با دعوا کار درست مى شود؟ بعد از نماز دسته گلى، لباسى براى خانمت بگیر و آب روى آتش ها بریز، تمام مى شود. مى گفت: ما با این سخنان آقا، یکه خوردیم که آقا از کجا مى داند ما در خانه دعوا کردیم. صورت اعمال انسان در وجود خود اوست. کسى که چشم دلش باز است، مى بیند و مى داند که چه کرده اى، از وجودت مى فهمد.

«کُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمناهُ طائِرَهُ فِى عُنُقِهِ؛[9] هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم.

خلاصه هدیه و سوغات یکى از راه هاى افزایش محبت و ایجاد الفت است.

د) تشکر و قدردانى

یکى دیگر از چیزهایى که موجب صفا و صمیمیت خانواده مى شود، تشکر و قدردانى است. خانم باید از شوهرش که بیرون از خانه درگیر کار و مشکلات است، تشکر کند. از زحمت هایى که مى کشد و بابت چیزهایى که خریده است، باید تشکر کند. و همچنین آقا باید از همسر خود تشکر کند؛ به خاطر بچه دارى، به خاطر نظافت خانه و شست و شوى لباس ها، به خاطر تهیه غذا و میهمان دارى و کارهایى که خانم بدون هیچ مرخصى و تعطیلى در خانه انجام مى دهد. واقعاً خانم ها خیلى زحمت مى کشند. ما باید قدردان آنان باشیم. بسیار به گردن ما حق دارند. اگر از حق خود

نگذرند، مدیون آن ها هستیم. بنده توصیه مى کنم گاهى خانم ها به مسافرت بروند، آقایان هم اجازه مسافرت بدهند؛ سفر زیارتى یا دیدار با فامیل. و این آقا هم در خانه بماند. آن وقت قدر زحمات خانم دستش مى آید؛ هم در انجام نظافت و نظم خانه، هم در تهیه غذا و هم در بچه دارى. هر چیز در نبودش معلوم مى شود. اگر خانم در خانه نباشد، اصلاً خانه بى نور و بى فروغ است. مادر خانه و همسر خانه، چراغ خانه است. هم چراغ خانه است و هم چراغ دل شما. وجودش به شما آرامش مى دهد. همین طور اگر چند روزى آقا به مسافرت برود، خانم احساس دلتنگى مى کند. از خواب و خوراک مى افتد. احساس مى کند که مرد تکیه گاه زندگى و باعث اطمینان و آرامش است.

خلاصه آن که تشکر خستگى را بر طرف مى کند و به انسان آرامش مى بخشد. همین که مى داند قدردان زحمات او هستند، به او آرامش مى دهد و خستگى را از تنش بیرون مى کند. وقتى مى بینى خانم زحمت مى کشد، بگو دستت درد نکند. سیره اولیاى ما این چنین بوده است که اگر کسى کمترین خدمتى به آنان مى کرد، از او تشکر مى کردند. خداوند به پیامبرش مى فرماید: وقتى زکات مى دهند و تو برایشان دعا مى کنى، این دعا موجب آرامش آنان است: «اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ».[10] این در حقیقت یک قدردانى است.

ه ) درک متقابل

از دیگر امورى که موجب یگانگى و صفا و صمیمیت بین زن و شوهر است، درک متقابل است. یعنى شوهر خانم خودش را درک کند و خانم هم شوهرش را. این یک بحث کلیدى و اساسى در رشد و تعالى خانواده است. اگر ما همدیگر را درک کنیم، تمام مشکلات ما حل است. اگر بفهمیم که طرف ما به بلوغ فکرى نرسیده است، با او راحت زندگى مى کنیم. اگر بدانیم طرف ما در چه کلاسى است، با همان کلاس با او صحبت مى کنیم و با همان زبان با او گفت و گو مى کنیم. بلوغ و رشد عقلى و فکرى به سن و سال نیست، ممکن است یک نفر سنش بالا باشد، ولى نا بالغ باشد و ممکن است کسى در سنین کم باشد، ولى چیز فهم و بالغ باشد. اگر زن و شوهر از یکدیگر درک متقابل داشته باشند و روحیات همدیگر را بشناسند، وضع خانوادگى و موقعیت هم را درک کنند، مشکلى پیش نخواهد آمد.

و ) توافق و تفاهم

از امورى که کمک مى کند تا زن و شوهر یک زندگى مسالمت آمیز و با صلح و صفا داشته باشند، توافق و تفاهم است، یعنى زن و شوهر وظیفه دارند در امور با یکدیگر تفاهم کنند و به توافق برسند. این توافق در سایه سازگارى و کوتاه آمدن است. هم زن از نظراتش کوتاه بیاید و هم شوهر، تا به یک توافق و همزیستى دست یابند.

قهرکردن چیز بسیار بدى است. اگر خانمى از شوهرش قهر کند، ملائکه او را لعنت مى کنند تا آشتى کند. آقا هم همین طور. یک خانمى

تعریف مى کرد که من یک مادر بزرگى داشتم. ـ خدا رحمتش کند! ـ به من مى گفت: هیچ وقت با شوهرت قهر نکن. گفت: همین موجب شده است که زندگى خوبى داشته باشیم. هر وقت هم چیزى بین ما پیش مى آید، سریع مى روم آشتى مى کنم و همه آتش ها مى خوابد. تا زمانى که زن و شوهر با هم توافق داشته باشند و بین آن ها اختلاف نباشد، لطف خداوند بالاى سر آنان است. این شرط اساسى در زندگى است.

ز) اظهار همدردى

از دیگر چیزهایى که موجب استحکام کانون خانواده است، اظهار همدردى است. اگر زن و شوهر در مشکلات و مصائب با یکدیگر همدردى کنند، بسیار مؤثر است. اگر خانم یا آقا مریض شد یا مصیبتى بر او وارد شد، او را رها نکند. در گرفتارى ها به داد هم رسیدن، خیلى مهم است.

خدا رحمت کند آقاى سیبویه را ! من از ایشان خیلى بهره بردم. ایشان مى فرمود: خانم علویه اى داشتم. ده دوازده فرزند براى من آورد. او اواخر عمر نابینا شده بود. بیست و هفت سال نابینا بود. در این بیست و هفت سال من کمر بستم و به او خدمت کردم. خیلى عجیب است! من معتقدم کرامت این چیزهاست. مى فرمود: به خدا مى گفتم: اى خدا، من یک وقت گاو نُه من شیرده نباشم. گاهى یک گاوى که نه من شیر مى دهد، بعد از این که شیر داد، یک لگد مى زند و همه شیرها را مى ریزد. به فرموده قرآن، دو چیز است که صدقات و احسان و نیکى هاى انسان را باطل مى کند، یکى منت نهادن در حق کسى که به او نیکى کرده ایم و دوم آزار و اذیت او. از این رو فرموده است : «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاْءَذى».[11]

خیلى باید مواظب بود که زن و شوهر محبت هایشان را ضایع نکنند. مى فرمود: خدا هم کمکم کرد، بیست و هفت سال در خانه همه کار برایش انجام مى دادم. این ها از هزاران عبادت و نماز شب بالاتر است.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى که شخصیت هایى همچون مرحوم امام، آیت اللّه بهاءالدینى، آیت اللّه گلپایگانى، آیت اللّه خوانسارى، آیت اللّه اراکى و بزرگان بسیارى از شاگردان ایشان بودند، خانمشان مریض شده بود و مشکلات بسیارى داشتند. گفته بودند: به خاطر خدا صبر کردم و زندگى ام را بر هم نزدم و خداوند عنایات عجیبى به من کرد.

پدر ایشان هم داستان عجیب و زیبایى دارد. پدرشان رعیت و کشاورز بود. در اطراف یزد زندگى مى کرد. بعد از چند سال مشخص مى شود که بچه دار نمى شود. مشکل هم از طرف خانم ایشان بود. مى رود تا با یک خانمى که شوهرش مرده بود و چند تا فرزند هم داشت ازدواج موقت کند که از ایشان بچه دار شود. وقتى مى رود صیغه موقت را بخواند، مى بیند که بچه هاى این زن ابراز ناراحتى مى کنند. این آقا خیلى ناراحت مى شود. مى گوید: خدایا، من به خاطر خواهش خودم آمدم، این بچه هاى یتیم را اذیتشان مى کنم که از این خانم بچه دار شوم. این بچه ها که عقلشان نمى رسد. مى گوید: خدایا، من اصلاً اولاد نمى خواهم. هر چه تو بخواهى مى خواهم. و حق این خانم را ادا مى کند و به بچه هاى یتیم محبت مى کند.

رزقشان را هم مى دهد و برمى گردد. بعد از مدتى خداوند از خانم خودش به او فرزندى مى دهد که اسم او را عبدالکریم مى گذارد. عبدالکریمى که حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند. وقتى انسان براى خدا از خواست خودش بگذرد، خدا به او چه مى دهد!

ح ) توسعه در زندگى

یکى دیگر از عوامل شکوفایى خانواده، وسعت دادن به آن است. حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ عِیالَ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ فَمَنْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیُوَسِّعْ عَلى اُسَرائِهِ فَاِنْ لَمْ یَفْعَلْ اَوْشَکَ اَنْ تَزُولَ النِّعْمَةُ؛[12] بى گمان خانواده هر کس اسرا (و تحت حمایت او) هستند. بنابراین کسى که خداوند به او نعمتى عنایت فرموده است، باید زندگى خانواده خود را توسعه بدهد. که اگر چنین نکند، منتظر زوال آن نعمت باشد.

بنابراین کسى که خداوند رزقش را وسیع کرده است و به او نعمت داده است، باید به فکر آسایش و رفاه حال خانواده اش باشد. مبادا بر خانواده اش تنگ بگیرد، که نعمت الهى از دستش مى رود. خانواده انسان بیش از هر کس دیگر سزاوار است. شما حق ندارید سهم زن و بچه خود را به دیگران بدهید. اگر خودت درویش و زاهد هستى، زن و بچه ات درویش نیستند. باید به فکر رفاه حال آنان باشى. اصلاً تلاش در جهت آسایش و رفاه حال خانواده یک فضیلت به شمار مى رود. امام سجاد علیه السلام فرمودند:

اِنَّ أَرْضاکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَسْبَغُکُمْ عَلى عِیالِهِ؛[13] پسندیده ترین شما نزد خداوند کسى است که بیش از همه در رفاه خانواده خود کوشا باشد.

ط ) کمک کردن در خانه

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام درباره خدمت کردن به عیال فرمودند:

یا عَلِىُّ خِدْمَةُ الْعِیالِ کَفّارَةٌ لِلْکَبائِر وَ یُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُور حُورِالْعینِ وَ یَزیدُ فِى الْحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ؛[14] اى على،

خدمت به عیال کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم پروردگار و مهر حورالعین است و بر حسنات و درجات انسان مى افزاید.

در حدیثى آمده است که پیامبر خدا وارد خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام شدند. حضرت امیر مى فرماید: من داشتم عدس پاک مى کردم و حضرت زهرا هم کار دیگرى مى کرد. پیامبر از این که من در خانه عدس پاک مى کردم، خیلى خشنود شدند و فرمودند:

یا عَلىُّ اِسْمَعْ مِنّى وَ ما اَقولُ اِلاّ مِنْ اَمْرِ رَبّى ما مِنْ رَجُلٍ یُعینُ اِمْرَأَتَهُ فِى بَیْتِها اِلاّ کانَ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلى بَدَنِهِ عِبادَةُ سَنَةٍ صیامٌ نَهارَها وَ قیامٌ لَیلَها؛[15] یا على، به من گوش فرا ده! آنچه مى گویم جز از جانب پروردگارم نیست: هر مردى که در خانه به همسرش کمک کند، خداوند به اندازه هر مویى که در بدن اوست، [پاداش] عبادت یک سال را به او مى دهد که روزهایش را روزه بوده و شب هایش را به عبادت به سر برده است.

این کمک ها تعین مرد را مى شکند. در روایت آمده است: کسى در خانه کار نمى کند، جز این که صدیق باشد، یا شهید، یا مردى که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او خواسته است.

یا عَلِىُّ لا یَخْدِمِ الْعِیالَ اِلاّ صِدّیقٌ اَوْ شَهیدٌ اَوْ رَجُلٌ یُریدُ اللّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ.[16]

باز فرمودند:

مَنْ کانَ فِى خِدْمَةِ العِیالِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللّهُ اسْمَهُ فى دیوانِ الشُّهداءِ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ یَوْمِ وَ لَیْلَةٍ ثَوابَ اَلْفِ شَهیدٍ و کَتَبَ لَهُ لِکُلِّ قَدَمٍ ثَوابٍ حَجَّةٍ و عُمْرَةٍ وَ اَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ عِرْقٍ فى جَسَدِهِ مَدینَةً فِى الْجَنَّةِ؛[17] کسى که در خدمت خانواده اش باشد و به بینى اش برنخورد؛ (خودش را دست کم بگیرد)، خداوند نام او را در دیوان شهدا مى نویسد و در برابر هر روز و شب ثواب هزار شهید به او مى دهد. و در برابر هر قدمى که در راه خدمت براى خانواده اش بر مى دارد، ثواب یک حج و یک عمره به او عطا مى شود. و به هر رگى که در بدن دارد، خداوند یک شهر در بهشت به او عطا مى کند.

ى ) به تکلف نینداختن

اکراه و اجبار نکردن و تحمیل نکردن بر خانواده نیز از امورى است که موجب آرامش در خانه مى شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از وقتى که پیغمبر سفارش کرد که با فاطمه زهرا علیهاالسلام مدارا کن و ملایم باش، به خدا قسم من نه او را ناراحت کردم و نه بر کارى اجبار و اکراه کردم. متقابلاً او هم کارى را بر من تحمیل نکرد.[18] نه خانم ها باید چیزى را بر شوهر خود تحمیل کنند و نه آقایان بر خانم ها چیزى را تحمیل کنند. این که حتماً باید به دیدن فلانى برویم، یا چند نوع غذا باید درست کنید، این تحمیل کردن است.

البته در روایات آمده است که اهل ایمان در امور حلال و مباح مطابق میل و خواهش خانواده خود رفتار مى کنند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَالْمُنافِقُ یَأْکُلُ اَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ؛[19] انسان مؤمن مطابق میل خانواده خویش مى خورد و انسان منافق خانواده اش طبق میل او مى خورند.

همسر حضرت امام رحمه الله فرموده بودند: در ابتداى جوانى که با حضرت امام ازدواج کرده بودم، ایشان یک جلسه اى با من نشستند و با هم صحبت کردیم. ایشان فرمودند: من دو چیز بیشتر از شما نمى خواهم: اول این که سعى کنید واجبات را انجام بدهید؛ چون واجبات امر خداست، ولى مستحبات را خودت مى دانى، من هیچ وقت به شما فشار نمى آورم که مثلاً بلند شو نماز مستحب بخوان. بنابراین مستحبات را خواستى انجام بده و نخواستى انجام نده. دوم این که کارهاى داخلى خانه هم به شما مربوط است، من دخالت نمى کنم. چون زن مدیر و بزرگ خانه است. این که این چیز را اینجا بگذارم یا جاى دیگر، مربوط به خانم خانه است. اصلاً شأن مرد اجل است که در این امور دخالت کند و درگیر این مسائل شود.

یک نفر مى گفت: به دادگاه خانواده رفته بودم. یک خانم و آقا با سه چهار تا بچه آمده بودند از هم طلاق بگیرند. گفتم: براى چه؟ گفت: سر لجبازى. این آقا بدون اجازه خانم گلدان را آورده است تا در اتاق بگذارد، از دستش افتاده و شکسته و فرش هم کثیف شده است. به او گفته است: چه کسى به تو گفت این کار را بکنى؟ گفته است: مى خواستم انجام دهم، به شما چه! و با هم جنگ و دعوا کردند و کار به طلاق و طلاق کشى رسیده است. الآن جهنم است، بعد هم جهنم است. اگر بهشت نقد مى خواهید، یگانگى و تفاهم و توافق داشته باشید و اگر جهنم نقد مى خواهید، دعوا، اختلاف و درگیرى.


[1] سبل الهدى، ج 7، ص 6 .

[2] سوره مائده، آیه 105.

[3] اختصاص، ص 239؛ بحارالأنوار، ج 33، ص 390.

[4] تنبیه الخواطر؛ ص 441؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186، ح 7884 .

[5] امام صادق علیه السلام ، خصال، ج 1، ص 38، ح 74؛ بحارالأنوار، ج 27، ص 95.

[6] امام باقر علیه السلام ، تفسیر نور الثقلین، ج 5 ، ص 285، ح 49؛ بحارالأنوار، ج 66 ، ص 238، ح 9.

[7] من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 223، ح 1.

[8] الکافى، ج 5 ، ص 569؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 10، ح 24930.

[9] سوره اسرا، آیه 13.

[10] سوره توبه، آیه 103.

[11] سوره بقره، آیه 264 .

[12] من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 69 ، ح 1.

[13] تحف العقول، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 73، ح 25.

[14] مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2.

[15] جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132، ح 1.

[16] مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2 ؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186 .

[17] جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132.

[18] بحارالأنوار، ج 43، ص 133.

[19] الکافى، ج 4، ص 12، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 59 ، ص 291.

احترام ومحبت دو سویه

احترام و محبت دو سویه

جُلوسُ المَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا؛
 نشستن مرد در کنار خانواده اش، در نزد خداى تعالى از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است. «پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله »

سلام بر پیامبر خدا

ذکر صلوات بهترین ذکرهاست، اثر عجیبى در پاک کردن گناهان دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «اَلصَّلاةُ عَلَى النَّبىِّ صلى الله علیه و آله أمْحَقُ لِلْخطایا مِنَ الْماءِ لِلنّار؛ ذکر صلوات براى از بین بردن گناهان، از تأثیر آب بر آتش قوى تر است.» بعد فرمود: «وَ السّلامُ على النَّبىِّ صلى الله علیه و آله اَفْضَلُ مِنْ عِتْقِ رِقابٍ؛ سلام دادن به پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله از آزاد کردن بنده در راه خدا برتر و بالاتر است.»[1] در آیه قرآن آمده است: «وَ سَلِّموا تَسْلیماً».[2] بیشتر مفسران گفته اند: «سَلِّموا» در اینجا به معناى سلام دادن است. به معناى تسلیم و رضا هم آمده است. در باب کیفیتصلوات، صلوات هاى مختلفى نقل شده است که در بسیارى از آن ها سلام نیز هست: «اَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ بارِکْ... »

علاوه بر آن انسان مى تواند هر روز به پیامبر خدا سلام بدهد: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه !» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

وَ حُبُّ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله اَفْضَلُ مِنْ مُهَجِ الاَْنْفُسِ؛[3] محبت پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله از جهاد و شهادت در راه خدا بهتر است.

محبت بانوان

محبت به بانوان از سنت هاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سیره همه انبیاى الهى است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبیاءِ حُبُّ النِّساء؛[4] محبت به بانوان از اخلاق انبیاست.

علاقه و مبحت پیامبر اسلام به مادر و همسر و دخترش وصف ناشدنى است. آن قدر به مادر بزرگوارش حضرت آمنه علیهاالسلام علاقه مند بود و عواطفش نسبت به آن بانو مى جوشید که در اواخر عمر، پس از گذشت نزدیک به شصت سال از ارتحال مادرش، کنار قبر آن مادر ارجمند مى نشست و به یاد محبت هاى او مى گریست.[5]

مهر همسر

همچنین به همسرش، حضرت خدیجه، بسیار مهر مى ورزید و مراعات حال او را مى کرد. وقتى براى انعقاد نطفه حضرت زهرا علیهاالسلام از سوى خدا فرمان آمد که باید چهل روز از حضرت خدیجه علیهاالسلام فاصله بگیرد و مشغول عبادت شود، براى آن پیامبر گرامى بسیار سنگین بود که خدیجه را ترک گوید؛ چرا که بسیار او را دوست مى داشت و تعلق خاطر فراوانى به آن بانوى بزرگ داشت. از این رو به وسیله عمار یاسر پیغام فرستاد که گمان نکنید که من شما را ترک گفته ام و از تو ناراحتم، بلکه پروردگار من این گونه فرمان داده است تا امر خودش را تنفیذ و اجرا کند؛

فَلا تَظُنّى یا خَدیجَةُ اِلاّ خَیْراً فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُباهى بِکَ کِرامَ مَلائِکَتِهِ کُلَّ یَوْمٍ مِراراً؛[6] جز خیر گمانى مبر؛ که خداوند عزوجل روزى چندین مرتبه به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مى کند.

پس از ارتحال حضرت خدیجه علیهاالسلام ، آن قدر از فقدان آن بانوى بزرگوار ناراحت و محزون بود که سال ارتحال حضرت خدیجه را سال عام الحزن نامیدند و بارها به یاد او گریه کردند. شخصیت اول جهان هستى به یاد همسرش مى گرید، تا جایى که مورد ملامت عایشه قرار مى گیرد. و در پاسخ به او مى فرماید:

صَدَّقَتْنى اِذْ کَذَّبْتُم وَ آمَنَتْ بى اِذْ کَفَرْتُمْ؛[7] زمانى که شما مرا تکذیب مى کردید، او مرا تصدیق نمود و زمانى که به من کفر مى ورزید، او به من ایمان آورد.

پیامبر خدا دوستان خدیجه را احترام مى کرد و گاهى براى آنان هدیه مى فرستاد. زمانى پیرزنى به محضر پیامبر خدا رسید. پیامبر به او بسیار احترام و محبت کرد. پس از آن که رفت، عایشه پرسید: او که بود. حضرت فرمودند: او در زمان خدیجه نزد ما مى آمد و از دوستان خدیجه بود.[8]

مهر دختر

احترام و مهر و عطوفت پیامبر به دخترشان فاطمه زهرا علیهاالسلام در عالم بى نظیر بود. عایشه چنین نقل مى کند:

وَکانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَى النَّبى رَحَّبَ بِها وَ قامَ اِلَیْها فَاَخَذَ بِیَدِها وَ قَبَّلَ یَدَها وَ اَجْلَسَها فى مَجْلِسِهِ؛[9] هر زمان که فاطمه علیهاالسلام به حضور پیامبر خدا مى رسید، پیامبر به او خوش آمد مى گفت و با اشتیاق به سوى او مى شتافت. پس دست او را مى گرفت و مى بوسید و او را در کنار خود مى نشاند.

همچنین از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چنین روایت شده است:

اِنَّهُ کانَ النَّبِىُّ صَلَى اللّهُ عَلَیْهِ و آلِهِ لایَنامُ حَتّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فاطِمَةَ یَضَعُ وَجْهَهُ بین ثَدْیَىْ فاطِمَةَ وَ یَدعُو لَها؛[10] سیره پیامبر چنین بود که نمى خوابید تا این که گونه فاطمه را مى بوسید، صورتش را روى سینه فاطمه مى گذارد و براى او دعا مى کرد.

بهشت قرب احمد سینه توست

ضمیر خلق در آیینه توست

تمام آفرینش پاى بستت

پیمبر خم شد و بوسید دستت

احترام و محبت دو سویه

سفارش اسلام به محبت و دوستى در خانواده دو طرفه است. اگر سفارش شده است که به پدر و مادر خیلى احترام کنید، از آن طرف هم سفارش شده است که پدران و مادران به فرزندانشان خیلى محبت کنند و به آنان احترام بگذارند. برخى از پدر و مادرها هستند که عاق فرزندانشان مى شوند. همچنین همان طور که سفارش شده است که مردان به بانوان محبت کنند، به بانوان هم سفارش شده است که به شواهرانشان احترام کنند.

طلب حلالیت

یکى از بزرگان مى فرمود: چه خوب است که هر چند وقت یک بار زن و شوهر از یکدیگر حلالیت بطلبند؛ چون اگر حق همدیگر را ادا نکنیم، یا یکدیگر را حلال نکنیم، همه گرفتاریم. ایشان مى فرمودند: من هر چند گاهى از خانمم حلالیت مى طلبم. انسان باید قلدرى را کنار بگذارد و از خانمش حلالیت بطلبد. خانم هم از شوهر حلالیت بطلبد.

کسى را همانند حضرت خدیجه کبرى علیهاالسلام سراغ نداریم که جان و مال و آبروى خود را فداى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله کرده باشد. همه هستى خودش را نثار پیامبر خدا کرد. هنگامى که زمان ارتحال آن بزرگ بانو فرا رسید، پیامبر خدا بر بالینش نشستند. خدیجه چند وصیت داشت. اولین وصیتش این بود:

فَاِنّى قاصِرَةٌ فِى حَقِّکَ فَاعْفُنى یا رَسُولَ اللّه ؛[11] اى رسول خدا ! مرا حلال کنید که در حق شما کوتاهى کردم!

این سخن خانمى است که همه چیز خود را فداى پیامبر اکرم کرده است. کسى که هر چه در عظمت او بگوییم کم گفته ایم. با این همه فداکارى باز مى گوید: مرا عفو کن. این به خاطر این است که حق پیغمبر عظیم است. حق شوهر عظیم است.

حضرت زهرا علیهاالسلام از امیرالمؤمنین علیه السلام حلالیت مى طلبیدند. و این حلالیت طلبیدن سیره آنان بوده است.

تواضع و فروتنى

در زندگى همیشه باید کوتاه بیاییم و دست پایین را بگیریم و به یکدیگر گیر ندهیم که خدا به ما گیر خواهد داد. اگر خدا بخواهد گیر بدهد، همه ما کم مى آوریم، حتى انبیاى الهى هم کم مى آورند.

اَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبینُ؛[12] بدانید که حکم و داورى مخصوص اوست و او سریع ترین حسابگران است.

در مقابل خداوند هم باید دست پایین را بگیریم و بگوییم: خدایا، من مقصرم، فقیرم، مسکینم! هر چه دست پایین بگیریم، ما را بالا مى برند. انسان اگر بخواهد در مقابل خدا و اولیاى خدا شاخ و شانه بکشد و بگوید حق با من است، من کوتاهى نکرده ام، من خیلى خدمت کرده ام، مچ او را مى گیرند. او را به پاى حساب مى آورند و آن قدر اشکال در وجودش پیدا مى شود که بگذارد و فرار کند.

مثبت نگرى

حاج آقا دولابى مى فرمودند: شیخ محمد کوفى تشرفاتى داشت. ایشان براى زیارت امام رضا علیه السلام از نجف به مشهد آمده بود. در جلسه اى در مشهد او را دیدم. آدم بسیار صاف و زلالى بود. من گفتم: امام زمان هم خوش سلیقه است. با آدم هاى صاف و زلال مى نشیند.

در آن جلسه مهمانى داشتیم با ایشان غدا مى خوردیم. میزبان تخم مرغ سر سفره آورده بود. یک نفر از میهمانان یک رنگ مثلاً زردى در تخم مرغ دید. گمان کرد خون است. به صاحبخانه گفت: این خون است یا چیز دیگرى؟ به او گفت: تو چه کار دارى، تجسس لازم نیست. بعد شیخ محمد کوفى مثالى زد. گفت: یک بنده خدایى در مجلسى داشت غذا مى خورد. به خیال خودش دید یک فضله در غذاست. گفت: نمى دانم این فضله در دیگ غذا بوده که غذا را نجس کرده است، یا آلان از سقف افتاده است. اهل دلى آنجا بود. گفت: چرا تو چشمت آشغال و فضله را مى بیند. شاید از سقف نیفتاده، بلکه از ریشت افتاده است. گفت: از ریش من! گفت: بله. دست برد به ریشش، دید پر از فضله است. یعنى آن ولى خدا تصرف کرد.

این مثال را مى زد که اولاً بدبین و عیب تراش نباشید. به دنبال فضله و نجاست پیدا کردن نباشید. برخى افراد همیشه به دنبال فضله پیدا کردن هستند. با فضله حشر و نشر دارند. ولى برخى دیگر به دنبال زیبایى هستند. همیشه خیر و زیبایى مى بینند. گفت: نه خانه فضله دارد، نه سقف، بلکه فضله در ریش و چشم خود توست.

قدردانى از زحمات همسر

در مقابل خدا و اولیاى او هر چه مى توانیم باید دست پایین بگیریم و لنگ بیندازیم. باید بین خود و خدا بگوییم: ما در حق پدر و مادر و همسر کوتاهى کرده ایم. چه کسى مى تواند حق پدر و مادر و همسر را ادا کند!

خداوند آیت اللّه احمدى میانجى را رحمت کند! مى فرمودند: در اطراف آذربایجان شخصى به نام شیخ محمد طاها زندگى مى کرد. آدم فوق العاده اى بود. آیت اللّه محل بود. خانمى هم داشت که به او محبت و خدمت مى کرد. خانم ها غذا درست مى کنند، لباس مى شویند، بچه دارى مى کنند. هر کدامش واقعاً کار سنگینى است. گفتنش راحت است، اگر ما را حلال نکنند و از حقشان نگذرند، واقعاً گیر هستیم. این یک حقیقتى است.

شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهاى دیگر بود. یک روز یک مشکلى در خانه پیش آمد. سابق هم معمولاً از چاه آب مى کشیدند. از لوله کشى و شیر آب خبرى نبود. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفى کرده بود.

شیخ محمد طاها سحر براى نماز شب بلند مى شود. همیشه آفتابه پر از آب براى او آماده بود، ولى آن شب مى بیند نه از آفتابه آب خبرى است و نه از دلو و ریسمان. اطراف را مى گردد و دلو و ریسمان را پیدا مى کند. دلو را در چاه مى اندازد. مى بیند خیلى مشکل است؛ پیرمرد است، توان ندارد از چاه آب بکشد. به سختى دلو آب را از چاه بالا مى کشد، اما از دستش مى افتد. زار زار شروع به گریه مى کند. خانم دلش به حال او مى سوزد. مى گوید: چرا گریه مى کنى؟ این که گریه ندارد. من برایت آب مى کشم. مى گوید: من براى آب گریه نمى کنم. گریه من براى این است که تو چهل سال است براى من آب مى کشى و من قدر تو را نمى دانستم و اصلاً توجه به این کارت نداشتم.

به زحمت هایى که گاهى دیگران براى ما مى کشند توجه نداریم. شما یک هفته بچه دارى کن، یک هفته غذا درست کن، یک هفته خانه دارى کن تا قدر زحمات همسرت را بدانى. شیخ محمد طاها مى گفت: من بعد از چهل سال فهمیدم که آب کشیدن تو چقدر مهم بوده است.

اگر مسأله طلبکارى و بدهکارى پیش کشیده شود، انسان خیلى بدهکار مى شود. انسان باید زحمت هاى دیگران، به خصوص همسر خودش را قدر بداند و از او تشکر کند و حلالیت بطلبد؛ هم زن از شوهر و هم شوهر از همسرش. از همدیگر حلالیت بطلبند و از یکدیگر راضى باشند.

سرپرستى و مدیریت در نظام خانواده

امروزه در دنیا مطرح است که حقوق زن و مرد مساوى است. این بحث درستى نیست. بنابر نص قرآن کریم، حق مرد بر زن بیشتر است:

اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّل اللّهُ بَعْضَهُم عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَموالِهُمْ؛[13] مردان، سرپرست و نگهبان زنان اند، به خاطر برترى هایى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق هایى که در اموالشان (در مورد زنان) مى کنند.

یعنى مردان بر زنان سرپرستى و مدیریت دارند.

وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ؛[14] مردان بر زنان برترى دارند.

این آیه مربوط به ارث هم نیست. بلکه مراد این است که مرد مدیریت و سرپرستى و قیومیتش بالاتر است، هر چند یک درجه باشد. پیامبر خدا نیز فرموده است:

کُلُّ نَفْسٍ مِنْ بَنى آدَمَ سَیِّدٌ فَالرَّجُلُ سَیِّدُ اَهْلِهِ وَ الْمَرئَةُ سَیِّدُ بَیْتِها؛[15] هر یک از افراد بنى آدم سرپرست و سالار است؛ مرد سالار و سرپرست اهل بیتش است و خانم سالار و سرپرست خانه است.

در روایتى دیگر از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

اَلرَّجُلُ راعٍ عَلى اَهلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرأَةُ راعِیَةٌ عَلى اَهْلِ بِیْتِ بَعْلِها وَ وَلَدِهِ وَ هِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُم؛[16] مرد سرپرست خانواده خود است و در برابر آنان مسئول است. و زن سرپرست اهل بیت شوهر و فرزندان خویش است و در برابر آنان مسئول است.

یعنى در خانه مدیریت را به خانم بدهید. این که چه بخوریم، چه بپوشیم و چگونه خانه را مرتب کنیم، به عهده زن است. مرد هر چه در کارهاى خانه دخالت نکند، ارج و منزلتش بیشتر است. سلیقه هاى آراستن خانه را به خانم ها بسپارید. خانم ها اختیاردار خانه هستند. وضع خانه را آن ها باید مرتب کنند. اما مدیریت کلان و سرپرستى خانواده به عهده مرد است. خانم سرپرست خانه است و مرد سرپرست کل خانواده.

برترین حق

در روایات آمده است: کسى که بیش از همه بر خانم حق دارد، شوهر اوست. و کسى که بیش از همه بر مرد حق دارد، پدر اوست.[17] مادر هم به انسان خیلى حق دارد. یکى از آقایان مى فرمود: همسر در سینه انسان جا دارد و مادر بالاى سر انسان. یعنى احترامش بسیار زیاد است. خداوند همسر را مایه مودت و رحمت و سکونت و آرامش قرار داده است؛ یعنى باید در دلت باشد. او را به سینه خود بچسبان. همیشه با محبت و مودت با یکدیگر برخورد کنید. هم دوست داشته باشید و هم اظهار دوستى کنید. ولى پدر و مادر را مى گوید:

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ؛[18] بال تواضع و رحمت خود را براى آنان بگستران.

یعنى خودت را در برابر آن ها پایین بیاور. آن ها روى سرت جاى دارند. دست و پایشان را ببوس. پاى مادر را باید روى سرت بکشى. حاج آقا دولابى سفارش مى کردند که این قدر پاى مادرت را ببوس تا گریه بیفتد. وقتى گریه افتاد، در بهشت باز مى شود و رحمت خدا شما را مى گیرد؛ چون بهشت زیر پاى مادران است.

براى پدر و مادر سنگ تمام بگذارید؛ چون پدر و مادر بهشت و جهنم شما هستند. همسر هم عضو شما و جزء شماست و در سینه شما قرار دارد. خوشى و ناخوشى شما در او اثر دارد. همراه و شریک زندگى شماست. موفقیت هر مردى در گرو همراهى و همگامى همسر اوست. اگر انسان اهل عبادت و سلوک است، یا اهل درس و تحصیل علم است، چنانچه همسرش با او همدل و همراه باشد، به راحتى به مقصد مى رسد. اما ناسازگارى در زندگى و همراهى نکردن همسر مانع راه مى شود. در روایات بسیارى سفارش شده است که خانم ها با غم و شادى شوهرانشان بسازند و با آن ها همراه و سازگار باشند.


[1] ثواب الاعمال، ص 186؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 57 ، ح 33.

[2] سوره فرقان، آیه 74.

[3] ثواب الأعمال، ص 186 ؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 57 ، ح 33 .

[4] بحارالأنوار، ج 100، ص 236، ح 24 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 9، ح 24923 .

[5] کحل البصر، ص 24 ؛ بحارالأنوار، ج 15، ص 162 .

[6] بیت الاحزان، ص 5 ؛ العددالقویة، ص 219 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 78.

[7] کشف الغمة، ج 2، ص 131 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 8 .

[8] کشف الغمة، ج 2، ص 130 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 8 .

[9] بشارة المصطفى، ص 253 .

[10] المناقب، ج 3، ص 334 ؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 43.

[11] شجره طوبى، ص 223.

[12] سوره انعام، آیه 62 .

[13] سوره نسا، آیه 34.

[14] سوره بقره، آیه 228.

[15] نهج الفصاحة، ح 2177.

[16] تنبیه الخواطر، ص 14.

[17] جاءَتْ امْرَأَةٌ اِلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله ...قالت: یا رَسُولَ اللّه ِ مَنْ اَعْظَمُ النّاسِ حَقّاً عَلَى الرَّجُلِ؟ قالَ: والِدُهُ. فَقالَتْ: یا رَسُولَ اللّه ِ مَنْ اَعْظَمُ النّاسِ حَقّاً عَلَى الْمَرْأَةِ قالَ: زَوْجُها؛ زنى به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت: اى رسول خدا، از میان مردم چه کسى حق بیشتر و بزرگ ترى بر عهده مرد دارد؟ حضرت فرمودند: پدر او. گفت: اى رسول خدا، از میان مردم چه کسى بزرگ ترین حق را بر گردن زن دارد؟ فرمودند: شوهر او. (الکافى، ج 5 ، ص 506؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 112.)

[18] سوره اسراء، آیه 24.

درباره سايت

مبلغ

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً39 ( این سنّت خداست در حق ) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند.

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز:
  • وحیدکیانی
کپی برداری از مطالب سایت با دادن لینک کاملا شرعی و قانونی است
  • صفحه نخست
  • وحید کیانی