۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

عوامل رهایی از عذاب قبر

براى رهایى از عذاب قبر و حشر با فاطمه علیهاالسلام

در روایتى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: سه دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند. این در حالى است که در روایات ما آمده است: کمتر کسى است که دچار عذاب و فشار قبر نشود. حتى پیغمبر ما وقتى مى خواستند بچه هایشان را دفن کنند، دعا مى کردند که خداوند عذاب قبر را از آن ها بردارد.

البته عذاب قبر عللى دارد. گاهى به خاطر ضایع کردن نعمت است و گاهى به خاطر بد خلقى با همسر و خانواده. رهایى از عذاب قبر بشارت بسیار بزرگى براى خانم ها است. این به معناى این است که برزخش را طى کرده است و دیگر عذاب قبر ندارد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

وَ اللّهِ ما اَخافُ عَلَیکُمْ اِلاَّ الْبَرْزَخَ فَاَمّا اِذا صارَ الاَْمرُ اِلَیْنا فَنَحْنُ اَوْلى بِکُمْ؛[1] به خدا سوگند، جز از برزخ بر شما نمى ترسم. اما هنگامى که (در قیامت) امر به ما واگذار شد، ما سزاوارتریم به شما.

یعنى شما برزخ را درست کنید، قیامت ما از شما شفاعت مى کنیم. این بدان معناست که عموم مؤمنین در راه برزخ گیر هستند. فرمودند: اگر شما مسأله قبر و فشار قبر و برزخ را حل کنید، ما دستتان را مى گیریم، ولى از عذاب قبر و برزخ بر شما مى ترسیم.

با این خصوصیات پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: سه دسته از خانم ها از عذاب قبر و فشار برزخ راحت اند. از این بالاتر، «تُحْشَرُ مَعَ فاطِمَةَ؛ با فاطمه علیهاالسلام محشور مى شوند.» در عالم بشارتى بالاتر از این براى یک خانم وجود ندارد که با حضرت زهرا علیهاالسلام محشور مى شود.  

اما عواملى که موجب مى شود خانم ها از عذاب برزخ و فشار قبر رهایى یابند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور شوند، عبارت اند از :

الف) تحمل تنگدستى شوهر

دسته اول از خانم هایى که مشمول این بشارت اند، زنانى هستند که با فقر شوهرشان بسازند: «إِمْرَأَةٌ صَبَرتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها». یعنى با مشکلات اقتصادى آقایان که نوعاً به آن مبتلا هستند بسازند. دنبال پُز و چشم و هم چشمى و رقابت نباشند. به آنچه دارند قانع باشند و با تنگدستى شوهر کنار بیایند. این دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور مى شوند.

حضرت زهرا علیهاالسلام چقدر با وضعیت اقتصادى امیرالمؤمنین علیه السلام مى ساختند! در یک روایتى عجیب آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام مسافرت یا جایى بودند. وقتى بازگشتند، دیدند که حضرت زهرا علیهاالسلام و بچه ها لاغر شده اند و رنگ صورت آنان به زردى مى گراید. پرسیدند: چرا رنگتان پریده و لاغر شده اید؟ پاسخ دادند: دو روز است که غذا نداشتیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چرا به من نگفتید تا براى شما غذا تهیه کنم؟ فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمودند:

اِنّى لاَءَسْتَحیى مِنْ اِلهى اَنْ تُکَلِّفَ نَفْسُکَ ما لا تَقْدِرُ عَلَیهِ؛[2] من از خداى خودم حیا مى کنم که شما به چیزى تکلیف شوى که قدرت انجام آن را ندارى.

حاضر شدیم گرسنگى را تحمل کنیم و با فشار اقتصادى بسازیم و شما را به زحمت و مشکل نیندازیم.

نشاط و خوشى و لذت زندگى در گرو محبت و یگانگى است. در گرو دوست داشتن و فداکارى است. در ارتباط با خداست. و گرنه اگر همه دنیا را به یک زن و شوهر بدهند، ولى همدیگر را دوست نداشته باشند و با هم یگانه نباشند، این ناخوشى است. کسى که از عالم محبت سر در بیاورد، همه مشکلات برایش آسان، بلکه لذت بخش است.

یکى از رفقاى اهل علم مى گفت: اوایل زندگى مان خیلى دچار بحران اقتصادى بودیم. بعضى از شب ها نان براى خوردن نداشتیم، ولى چون همدیگر را دوست داشتیم، خوش و راحت و سرحال بودیم. ولى الآن افرادى را مى بینیم که پول و خانه و ماشین و همه اسباب رفاه و عیش و نوش برایشان فراهم است، ولى خوشى ندارند. این چیزها خوشى نمى آورد، بلکه خوشى در گرو محبت و یگانگى است.

ب) سازش با شوهران بد اخلاق

گروه دوم از زنانى که عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور مى شوند، زنانى هستند که با بد اخلاقى شوهرانشان بسازند. همان طور که ممکن است آقایان مبتلا به خانم بد اخلاق باشند، خانم ها هم ممکن دچار شوهر بد اخلاق و غرغرو و تند مزاج باشند. این چنین خانمى اگر در برابر بداخلاقى شوهرش صبر کند و بسازد، خداوند عذاب قبر را از او بر مى دارد و با حضرت زهرا علیهاالسلام محشورش مى کند. «وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها.» در روایت دیگر آمده است:

مَنْ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِیَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛[3] زنى که در برابر بد اخلاقى همسرش صبر کند، خداوند پاداشى همانند پاداش آسیه بنت مزاحم به او عطا مى کند.

حضرت آسیه چه درجه و مقامى پیدا کرد؟ او زن طاغوت بود. اگر بخواهیم خیلى واضح بگوییم، زن شخصیتى همانند صدام بود. ولى یکى از بهترین زنان عالم است. چهار زن بهترین زنان عالم اند که یکى از آن ها حضرت آسیه است. ایشان در اعلا درجه بهشت همسر پیامبر ما مى شود.[4] شوهرى مثل فرعون داشت که مى گفت: «اَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلى؛ من خداى برتر شما هستم.» همسر کسى که ادعاى خدایى داشته است. کسى که غذاى فرعون را خورده است، در خانه فرعون زندگى کرده است، هم نفس با فرعون بوده است. اصلاً دیدن فرعون کفاره دارد. واقعاً خیلى ظلمانى و تاریک بوده است. این بدان معناست که در بدترین شرایط مى توان بهترین زنان بود. او نگفت که من اسیر دست شوهر هستم، موقعیتم استثنایى است، آزادى ندارم.

حضرت آسیه براى همه زنان حجت است. خداوند آسیه را مى آورد و او مى گوید: شوهر من بد اخلاق بود، بى رحم بود، ظالم بود. حضرت آسیه هم یک خانم بود، ولى ببیند چه کرده است که در جوار پیامبر خداست! اگر کسى بر بد اخلاقى شوهرش به خاطر خدا صبر کند و او را تحمل نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم را به او مرحمت مى کند؛ یعنى همجوار پیامبر خدا در اعلى درجه بهشت است و با حضرت زهرا علیهاالسلام محشور مى شود.

ج) بخشش مهریه به شوهر

گروه سوم از زنانى که خداوند عذاب قبر را از آنان بر مى دارد و آنان را با حضرت زهرا علیهاالسلام محشور مى کند، زنانى هستند که مهریه خود را به شوهر ببخشند: «اِمْرأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها.» این باز در عالم محبت و یگانگى عملى مى شود. در عالم یگانگى من و تو وجود ندارد. حق هر یک از این سه گروه است که این همه مقام و درجه به آن ها بدهند.

قال النبى صلى الله علیه و آله : ثَلاثُ نِساءٍ یَرْفَعُ اللّه ُ عَنْهُنّ عَذابَ الْقَبْرِ وَ حَشَرَهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ علیهاالسلام : اِمْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها؛[5] خداوند عذاب قبر را از سه گروه از زنان برمى دارد و آنان را با فاطمه علیهاالسلام محشور مى سازد: زنى که با تنگدستى شوهرش بسازد، زنى که بر بد خلقى شوهرش صبر کند و زنى که مهریه اش را به شوهرش ببخشد.

زیبابینى

یکى از بزرگان مى فرمود: ما پنج تا عیب داریم، خانم هم شش تا عیب دارد. روى هم مى ریزیم و زندگى مى کنیم. این طور نیست که آقا عیب دارد، ولى خانم بى عیب است، یا برعکس. نه شما بى عیب هستى و نه او. عیب ها را روى هم بریزید و با هم بسازید و زندگى خوش داشته باشید. اصلاً عیب همدیگر را نبینید. با صفا و محبت با هم زندگى کنید. یکى از راه هاى عملىِ ایجاد صفا و محبت در زندگى همین است که عیب ها را نبینم، بلکه قشنگى ها و زیبایى ها را ببینم، بالاتر آن که همه را زیبا ببینم.

خداوند حاج آقا دولابى را رحمت کند! مى فرمود: خانه خودتان را خانه اهل بیت علیهم السلام به حساب بیاورید. یعنى مرد به قصد خدمت کردن به حضرت زهرا علیهاالسلام به زنش خدمت کند و خانم هم به قصد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به شوهرش خدمت کند. به بچه هایشان هم به قصد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام خدمت کنند. آن وقت ببینید آن خانه چه مى شود! آن خانه، خانه اهل بیت علیهم السلام مى شود. شیعیان جزء اهل بیت هستند.

آزار رسول خدا صلى الله علیه و آله

پیش از این گمان مى کردیم که اگر کسى حضرت زهرا علیهاالسلام را اذیت کند، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را اذیت کرده است. بلکه باید گفت: اگر کسى یک مؤمن و دوست اهل بیت علیهم السلام را اذیت کند، آنان را اذیت کرده است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

مَنْ آذى مُؤْمِناً فَقَدْ آذانى وَ مَنْ آذانى فَقَدْ آذَى اللّه َ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ اَذَى اللّه َ فَهُوَ مَلْعُونٌ فِى التُّوراةِ وَالاِْنْجیلِ وَالزَّبورِ وَ الْفُرقانِ؛[6] هر کس مؤمنى را بیازارد، مرا آزرده است و کسى که مرا بیازارد، خداوند عزوجل را آزرده است و کسى که خدا را بیازارد، در تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن) ملعون شمرده شده است.

اگر این خانم شوهرش را اذیت کند، امام زمان علیه السلام را اذیت کرده است. اگر مرد خانم و مادرش را اذیت کند، کنیز حضرت زهرا علیهاالسلام را اذیت کرده است، بلکه آن حضرت را اذیت کرده است. آیا ما حاضر به آزار و اذیت آن ها هستیم؟ اگر این فرهنگ براى ما جا بیفتد، دست و پایمان را جمع مى کنیم. اگر دریابیم که همه هستى به هم گره خورده است و آزار یا شادمان کردن یک انسان مؤمن در حقیقت آزار و یا شادمان نمودن اولیا خدا و حق تعالى است، در رفتار ما بسیار تأثیر گذار است. یعنى اثر اعمال ما به اولیاى حق و بلکه مستقیماً به حق تعالى برمى گردد.

گستره وجودى امام علیه السلام

باید بدانیم که عالم یک انسان بیشتر نیست. حاج آقاى دولابى مى فرمودند: براى من یقینى شده است که همه عالم براى من یک انسان است و آن هم امام زمان علیه السلام است. همه هم اعضا و جوارح آن امام هستند. این جمله مهم زیارت جامعه را خوانده ایم:

اَجْسادُکُمْ فِى الاَْجْسادِ وَ اَرْواحُکُم فِى الاَْرْواحِ وَ اَنْفُسُکُم فِى النُّفُوسِ؛ جسدهاى شما در اجساد و روح هاى شما در ارواح و نفس هاى شما در نفوس ماست.

یعنى این بدن ها مال امام است، حتى بدن بدها. اگر این فرهنگ جا افتاد که یک حقیقت بیشتر در عالم نیست، به گونه اى دیگر عمل مى کنیم. هر چه در عالم هست از شعاع و نور وجود انسان کامل است.

گفت پیغمبر که اجزاء منید

جزء را از کل چرا برمى کنید

جزء از کل قطع شد بیکار شد

دست از تو قطع شد مردار شد

خداى تعالى امامان ما را ظهور خود مى داند و شیعیان و دوستانشان را شعاع وجود آن ها. امام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه «وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»[7] فرمودند:

اِنَّ اللّهَ اَعْظَمُ وَ اَعَزُّ وَ اَجَلُّ وَ اَمْنَعُ مِنْ اَنْ یُظْلَمَ وَ لکِنَّهُ خَلَطَنا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنا ظُلْمَهُ وَ وِلایَتَنا وِلایَتَهُ؛[8] در حقیقت خداوند بزرگ تر و عزیزتر و بلندمرتبه تر و مانع تر است از این که مورد ظلم قرار گیرد؛ و لکن خداوند ما را با خودش مخلوط و ممزوج کرده است. از این رو ظلم به ما را ظلم به خود دانسته و ولایت ما را ولایت خود.

تعبیر «خَلَطَنا» تعبیر بسیار زیبایى است. حق تعالى ائمه بزرگوار ما را با خود یکى مى داند؛ یعنى آن بزرگواران ذوب در حق شده اند. مستقلاً از خود چیزى ندارند. هر چه هست ظهور حق تعالى است. لذا فرمودند:

مَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ وَ مَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ؛[9]کسى که شما را دوست بدارد، البته خدا را دوست داشته است و کسى که با شما دشمنى ورزد، در حقیقت با خدا دشمنى کرده است و کسى که به شما پناه برد، به طور حتم به خدا پناه برده است.

به قولا مولانا :

دیده اى خواهم سبب سوراخ کن

تا سبب را برکند از بیخ و بن

دیده اى خواهم که باشد شه شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس

این همه آوازه ها از شه بود

گر چه از حلقوم عبدالله بود

از پیامبر گرامى اسلام روایت شده است :

مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً؛[10] کسى که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

اگر از انسان کامل بریده و قطع شدیم و او را نشناختیم، مرگ جاهلیت نصیبمان خواهد شد. حیات مادى و معنوى ما در پرتو امامان ماست. هم فیض ظاهر و مادى ما از امام است. چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

لَوْ لا فِى الاَْرْضِ مِنّا لَساخَتِ الاَْرْضُ بِاَهْلِها؛[11] اگر در روى زمین کسى از ما نباشد، زمین اهل خود را فرو مى برد.

و هم حیات معنوى ما از امام است. اگر سرچشمه حیات معنوى و هدایت را پیدا نکنیم و به آن متصل نشویم، گمراهیم. در دعاى زمان غیبت چنین مى خوانیم:

اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکْ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى؛[12] خدایا، خودت را به من بشناسان؛ که اگر خودت را به من نشناسانى، پیامبرت را نشناخته ام. خداوندا، رسولت را به من معرفى نما؛ که اگر رسولت را به من معرفى نکنى، حجت تو را نشناخته ام، خداوندا، حجت خود را به من بشناسان؛ که اگر حجت خود را به من نشناسانى، از دینم گمراه مى شوم.

اهانت به دوستان امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام به گروهى فرمودند: چرا به ما اهانت مى کنید، ما را سبک مى شمارید! یک نفر به امام گفت: به خدا پناه مى بریم از این که به شما اهانت کنیم و شما را سبک بشماریم! امام فرمود: تو یکى از همان ها هستى که به ما اهانت کردى! دست و پاى خودش را جمع کرد و گفت: من به خدا پناه مى برم که به شما اهانت کنم! کى اهانت کردم؟ فرمود: وقتى به سفر حج مى رفتى، در بین راه یکى از دوستان ما پیاده بود، در راه مانده بود. التماس کرد که مرا سوار کن. چرا سوارش نکردى؟ تو به آن دوست ما استخفاف کردى. در حقیقت به من اهانت کردى.

وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فبنا اسْتَخَفَّ وَضَیَّعَ حُرْمَةَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛[13] کسى که مؤمنى را سبک بشمارد، ما را سبک شمرده و حرمت خدا را ضایع کرده است.

یعنى فرقى نمى کند؛ اگر من به دست شما زدم، در حقیقت به شما زده ام؛ چون دست شما جزء شماست. دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام در حقیقت جزء آن ها هستند. اگر به جزء اهانت کردى، در حقیقت به کل اهانت کرده اى!

بالاتر این که خداوند فرموده است :

مَنْ اَهانَ لى وَلیًّا فَقَدْ بارَزَنى بِالْمُحارَبَةِ وَ دَعانى اِلَیْهِ؛[14]

کسى که به دوست من اهانت کند، اعلام جنگ با من کرده است و مرا به مبارزه دعوت کرده است.

این تعبیر، تعبیر بسیار تندى است. در حقیقت اهانت و آزار دوستان خدا در حکم جنگ با خداست. این بینش، انسان را از بسیاى از خطاها بازمى دارد.

هزار بار پیاده گر طواف کعبه کنى

قبول حق نشود گر دلى بیازارى

روى خوش و محبت در خانه

یکى از سفارش هاى حاج آقاى دولابى این بود که هر وقت مى خواهید از خانه بیرون روید، از اهل خانه و از پدر و مادر یا همسر و فرزندان، با روى خوش جدا شوید. بگویید: کارى ندارید، چیزى نمى خواهید؟ با عافیت و دل خوش از خانه بیرون بروید. اهل خانه را شاد کنید. درست خداحافظى کنید. در این صورت تا زمانى که بیرون خانه هستید، یا در مسافرت به سر مى برید، خوش هستید و دست خدا به همراه شماست. مبادا با قهر و اخم و ناراحتى از اهل خانه جدا شوید! حتماً با خداحافظى و صلح و صفا بیرون روید. مى فرمودند: من وقتى مى خواهم از خانه بیرون بروم، حاج خانم مى آید و یک پارچه اى برمى دارد و کفش هاى من را پاک مى کند و مى گوید: حاج آقا جونم، حاج آقا جونم، قربونت برم! از این بهتر شوهرى در عالم نیست! بعد هم مى گوید: حاج آقا جون بده بیاید. با چند تا تعریف جیب هاى ما را خالى مى کند. هر کس باشد، دستش در جیبش مى رود. ما راهش را بلد نیستیم. اگر از فولاد هم باشى، با محبت زمین مى خورى. اگر سنگ هم باشى، با محبت ذوب مى شوى. هیچ چیز مثل محبت انسان را زمین نمى زند. اگر خانم محبتش بیشتر باشد، او غالب مى شود و اگر آقا محبتش زیادتر باشد، او غالب است.

آن که محبتش بیشتر است

روایاتى که در باب محبت دو مؤمن آمده است، جالب است! مى فرماید: دو مؤمن وقتى به هم مى رسند، اول سلام، بعد از آن مصافحه و سپس معانقه مى کنند. معانقه یعنى چسبانیدن گردن به گردن. یعنى گردن ها داخل هم برود و سینه ها محکم به هم بچسبد. بنابراین، در مرحله اول باید سلام کرد. کسانى که دوستى شان بیشتر است، مصافحه مى کنند، یعنى با یکدیگر دست مى دهند. مستحب است مقدارى فشار دهند، نه زیاد که اذیت شوند. افراط و تفریط نشود. یک مقدار که فشار مى دهید، یعنى من دوستت دارم.

روایات عجیبى در باب مصافحه آمده است. فرمودند: مصافحه، گناهان دو طرف را مثل برگ خزان مى ریزد.[15] خداوند آن قدر مصافحه را دوست دارد که فرموده اند:

اَدْخَلَ اللّهُ یَدَهُ بَیْنَ اَیْدیهِما؛ خداوند دستش را داخل دست هاى آن دو نفر مى کند.

خیلى عجیب است! دو تا مؤمن وقتى با هم یگانه مى شوند، آن قدر خداوند این عمل را دوست دارد که مى فرماید: من هم به میان شما مى آیم. خداوند میان این دو نفر است که با هم دست داده اند. خدا با کدام یک مصافحه مى کند؟

فَصافَحَ اَشَدُّهُما حُبّاً لِصاحِبِهِ؛[16] خداوند با آن دوستى مصافحه مى کند که محبتش بیشتر است.

این قاعده را درباره زن و شوهر هم اجرا کنید. اگر خانم محبتش بیشتر باشد، خدا و پیامبر و امام زمان با او هستند و اگر آقا محبتش بیشتر است، خوبان عالم هم همان طرف صف مى بندند.

صد رحمت الهى

در روایت دیگرى آمده است: هنگامى که دو انسان مؤمن با همدیگر مصافحه مى کنند، خداوند صد رحمت نازل مى کند؛ نود و نه رحمت نصیب کسى است که محبتش بیشتر است و یک رحمت براى طرف مقابل است.

حاج آقا مثال مى زدند و مى فرمودند: دو نفر مى خواستند هفت تا سیب را بین خودشان تقسیم کنند. یکى از آن ها خیلى رند بود. یکى را گذاشت طرف مقابل و یکى دیگر را طرف خودش و همین طور تقسیم کرد تا یکى باقى ماند. گفت: اگر این یکى باقیمانده را به تو بدهم، خودم ناراحت مى شوم و اگر بردارم، تو ناراحت مى شوى؛ پس هر هفت تا سیب مال من. این تقسیم هاى اهل دنیاست.

گاهى در معنویات هم این گونه است. مثلاً شما سلام مى کنى، نود و نه ثواب به شما مى دهند و به طرفى که جواب داده است و جوابش هم واجب بوده است، یک ثواب مى دهند، اگر نگوییم که آن یکى هم منشأش شما بودى و آن یکى هم مال شماست. بیاییم در معنویات هر هفت تا را به جیب بزنیم. براى سلام کردن که مستحب است، نود ونه ثواب مى دهند، ولى براى جواب که واجب است، یک ثواب. در مصافحه هم آن که محبتش بیشتر است، نود و نه رحمت نصیبش مى شود و کسى که محبتش کمتر است، یک رحمت شامل حالش مى شود.

هدیه و سوغات براى اهل خانه

از خانه که بیرون مى روید با صلح و صفا بیرون بروید. وارد خانه هم که مى شوید، سعى کنید هدیه یا چیزى بخرید و بیاورید. به خصوص وقتى که از سفر باز مى گردید، دست خالى برنگردید. شاید سوغات سفر شبهه وجوب داشته باشد. سوغات، به خصوص براى بچه ها مایه دلخوشى است. مدت ها فراق کشیده است تا این که براى او سوغاتى بیاورند. اگر دست خالى برگردى، مى دانى بر سر این بچه چه آورده اى! از این کار دلش مى شکند.

در روایات آمده است: در بازگشت از سفر سوغات بیاورید، هر چند یک سنگ باشد.[17] دست خالى نباشید. براى همسر، بچه ها، پدر و مادر و رفیق هدیه اى بیاورید. الحمدللّه ایرانى ها به این سنت عمل مى کنند و سنت خوبى است.

مشکلات را به خانه نبرید

یکى دیگر از امورى که باید درباره خانواده مراعات کرد، این است که غم و غصه ها و ناراحتى هاى بیرون را همان پشت در خانه بگذارید و بعد وارد خانه شوید. ناراحتى هاى بیرون را به خانه نبرید. و این مسأله بسیار مهمى است. اگر من بیرون از خانه با کسى دعوا کرده ام، کم آورده ام، جر و بحث سیاسى کرده ام و ناراحتم، این ها را نباید بر سر زن و بچه خالى کنم. این ها را باید همان بیرون خانه خالى کنم. خودم را تخلیه کنم و با آرامش و روى باز به خانه بیایم.

در مجله اى مى خواندم که خانمى با همسر مقام معظم رهبرى مصاحبه کرده بود که مثلاً شما چطور زندگى مى کنید. خیلى عجیب است که ایشان در زندگى خانوادگى خیلى خودمانى است و یک زندگى بسیار ساده اى دارد، حتى براى خانمش دکتر نمى آورد. یک بار ایشان پیش دکتر رفته بود. دکتر از روى قرائنى شک کرده بود که ایشان ارتباطى با مقام معظم رهبرى دارد. پرسیده بود: شما کیستید؟ گفته بود: من خانم مقام معظم رهبرى هستم. پرسیده بود: چرا به همراه کسى نیامده اید؟ گفته بود: آقا گفته اند باید مثل بقیه مردم زندگى کنید و هیچ امتیازى براى خود قائل نشوید. حتى براى زایمان به یک زایشگاه معمولى رفته بودند. روى این خیلى پافشارى دارند که زندگى آن ها ساده و در حد معمول، حتى زیر حد معمول باشد.

در آن مصاحبه گفته بودند: آقا کارشان خیلى زیاد است؛ بحران هاى سیاسى، مشکلات دنیا، مسائل اقتصادى مردم و مشکلات مملکت. اما وقتى وارد خانه مى شوند، حتى یک کلمه از این مشکلات را مطرح نمى کنند. خانه به جاى خود، کار و فعالیت هم به جاى خود.

وارد خانه که مى شوید ناراحتى هاى بیرون را تخلیه کنید و با دل صاف و زلال، و با استغفار و محبت وارد خانه شوید.

مجالست با خانواده

مرحوم علامه طباطبایى مى فرمود: رفتار خوب و خوش با همسر سیر و سلوک است. ایشان وقتى از درس و بحث و مطالعه فارغ مى شدند، مى نشستند و با اهل خانه و عیال خود گپ مى زدند. خوش و بش داشتند. پیامبر خدا فرمودند:

جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالهِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اِعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا؛[18] این که مرد در کنار خانواده اش بنشیند، از اعتکاف در مسجد من (مسجد النبى) محبوب تر است.

روایت خیلى عجیبى است! اعتکاف در مسجد النبى چیزى است که همه آرزوى آن را دارند. همین در کنار خانواده نشستن و با آنان گفت و گو کردن، ارزشش بالاتر از اعتکاف در مسجد پیامبر است. مرحوم علامه فرموده بودند: من گاهى که مى خواهم از منزل بیرون بروم، اول مى روم ببینم خانم کارى ندارد. اگر کار داشت صرف نظر مى کنم. متقابلاً ایشان هم بسیار مراعات ما را مى کند. گاهى براى من یک چاى مى آورَد و با محبت جلوى من مى گذارد و مى گوید: حاج آقا خسته نباشى. مى فرمودند: من خیلى مدیون خانمم هستم.

گوهر گران قیمت

مرحوم آقاى دولابى مى فرمود: من یک وقتى به دیدن مرحوم آقاى سید محمد حسین تهرانى (علامه تهرانى) که از شاگردان علامه طباطبایى بود رفتم. ایشان مى گفت: زمانى که خانم علامه طباطبایى فوت کرده بود، براى مرحوم علامه نامه اى نوشتم و فوت همسرشان را تسلیت گفتم. ایشان در پاسخ نامه بسیار از خانمش تعریف کرده بود. فرموده بود: من گوهر گران قیمتى را از دست دادم. خانم من در درس و تفسیر و کار و سیر و سلوک من شریک بود. وضع خانه را براى من مرتب مى کرد. اگر حس مى کرد من مهمان دارم، همه وسائل را براى من آماده مى کرد. اگر مى خواستم مسافرت بروم، وسایل سفر را مهیا مى نمود و مى گفت برو. یعنى همه اش ایثار و فداکارى بود. مرحوم علامه طباطبایى پس از فوت ایشان مدت ها افرادى را به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مى فرستادند تا به نیابت از ایشان زیارت کنند.

خدمت به همسر

مرحوم آیت اللّه احمدى میانجى از دفتر یکى از مراجع براى پاسخ به پرسش ها براى حج دعوت شدند؛ یک دعوت مجانى. ولى ایشان گفتند: من نمى توانم بیایم، عذر دارم. فرزندان ایشان گفتند: همه آرزو دارند به حج بروند. شما را مجانى و با احترام مى برند و پذیرایى هم مى کنند. فرمودند: مادر شما مریض است. در خانه نمى تواند همه کارهایش را انجام دهد. در بعضى از کارهایش باید به ایشان کمک کنم. گفتند: ما همه کارهاى مادرمان را انجام مى دهیم. گفتند: بعضى از کارهاست که ممکن است از شما خجالت بکشد، من از همه محرم تر هستم. ببینید ایشان خدمت کردن به خانم را از حج رفتن مهم تر مى بیند.

این مطلب را دست کم نگیرید. ما گاهى سوراخ دعا را گم مى کنیم. گاهى مى بینى که حج و کربلاى شما این است که به خانم و بچه ها و پدر و مادر برسى. با این کار خدا را خشنود کرده اى. گاهى انسان با دور خانه خدا چرخیدن از صاحبخانه جدا شده است. ما باید دور صاحبخانه بچرخیم، نه دور خانه.

کعبه یک سنگ و نشانى است که ره گم نشود

حاجى احرام دگر بند ببین یار کجاست

دهه ذیحجه

این ایام دهه ذیحجه و ایام بسیار مبارکى است. خیلى باید آن را قدر دانست. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در نزد خدا عبادت و عمل خیر در هیچ ایامى بهتر و محبوب تر از عبادت و عمل خیر در این دهه نیست. خداوند در چند جاى قرآن به این دهه اشاره فرموده است:

«وَ لَیالٍ عَشْرٍ»[19] خداوند به این ده شب قسم خورده است. «اَیّامٍ مَعْلوماتِ»[20] نیز اشاره به این دهه است.

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناهُ بِعَشْرٍ؛[21] و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتیم، پس آن را با ده شب دیگر تکمیل کردیم.

خداوند با حضرت موسى از اول ماه ذیقعده به مدت سى روز وعده کرد و ده شب دیگر به آن افزود. ده شب اول ذیحجه تا عید قربان همان ده شبى است که خداوند اضافه فرموده است.

سرزمین عرفات و روز عرفه

این ده شب و روز فوق العاده است، به خصوص روز عرفه که در میان روزها، روزى همانند آن نیست. البته خود سرزمین عرفات هم فوقالعادگى عجیبى دارد. گل اعمال حج، روز عرفه و سرزمین عرفه است. تا آنجا که در روایات آمده است: «اَلْحَجُّ عَرَفَةٌ»؛[22] یعنى رکن و اساس حج عرفه است. این سرزمین این قدر با برکت است که اگر از کفار کسى در روز عرفه در این سرزمین حاضر شود، خدا به او نظر رحمت مى کند. خداوند در این روز، نه تنها به شیعه، بلکه به اهل سنت هم نظر رحمت دارد. بالاتر از این، کسى که با اهل بیت علیهم السلام عداوت و دشمنى دارد، اگر در روز عرفه در این سرزمین از دنیا برود و عداوتش را ادامه ندهد، خداوند به او نظر رحمت و مغفرت دارد و او را مى بخشد.

روایات عجیبى درباره عرفه داریم. هم سرزمین عرفات و هم روز عرفه. با این که روزه روز عرفه مستحب است، ولى مى گویند: اگر روزه روز عرفه باعث ضعف و مانع از دعا خواندن شود، روزه را هم ترک کن. فرموده اند: به خصوص بعد از ظهر عرفه هر کارى دارى تعطیل کن و به دعا بپرداز.

امام سجاد علیه السلام دیدند که سائلى در روز عرفه گدایى مى کند. فرمودند: واى به حال تو، در این روز از غیر خدا درخواست مى کنى! با آن که امید مى رود فضل خداوند در این روز شاملِ فرزندانِ در رحم مادر هم بشود و سعادتمند گردند.[23]

ظلم بزرگ!

ما خیلى وقت ها فکر مى کنیم که ظلم یعنى این که به گوش کسى بزنیم، یا مال کسى را بخوریم، یا آبروى کسى را بریزیم. این ها ظلم مسلّم است. ولى نمى دانیم که بالاترین ظلم ها ظلم به خداست: «اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ».[24] یعنى با وجود خدا، انسان به در خانه غیر خدا برود! با وجود خدا، انسان غیر خدا را رازق و کارساز و کار راه انداز بداند و تکیه گاهش او باشد! این ها شرک است. و شرک گناهى بزرگ و نابخشودنى است. خدا مى فرماید: من هر گناهى را جز شرک مى بخشم: «اِنَّ اللّه َ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ».[25]

یکى از بزرگان مى فرمود: نمى فهمیدم که چرا خدا مى گوید هر گناهى را مى بخشم، ولى شرک را نمى بخشم. غیر شرک را براى هر کس که بخواهم مى آمرزم، یعنى ممکن است بدون توبه هم بیامرزم، ولى شرک را نمى آمرزم. این مطلب برایم حل نشده بود که چرا خداوند این قدر روى شرک حساسیت نشان داده است. تا این که یک موقعى دیدم بچه ام خیلى تنقلات مى خرد و عادى نیست. مثلاً اگر من صد تومان به او مى دهم، او به اندازه پانصد تومان خوراکى مى خرد. خوب باید بچه ها را از دور کنترل کرد و بر کار آن ها نظارت داشت. در فکر فرو رفتم. تحقیق کردم، دیدم یکى از مهمانان وقتى مى خواسته از خانه بیرون رود، هزار تومان به او عیدى داده بود. این هم رفته بود تنقلات خریده بود. خوب تنقلات تمام مى شود. این دیگر بد هوا شده بود، فکر مى کرد که هر مهمانى وظیفه اش را انجام نداد، باید تقاضا کند. مهمان هایى که از خانه بیرون مى رفتند، این بچه به دور از چشم پدرش این ها را تیغ مى زده و مى گفته است: یک چیزى به من بده.

براى یک آدم آبرومند، عزیز و غیرتمند، خیلى سخت است که بچه او بیاید در خانه و یا مغازه و کوچه و بگوید این بابا به من خرجى و غذا و نان نمى دهد، شما بیا یک کارى براى ما انجام بده. براى پدر خیلى سنگین است! مى گفت: دلم مى خواست زمین دهان باز کند و مرا فرو برد. بچه من از مهمان گدایى کند! هر چند آن ها میهمان هستند و از روى محبت چیزى به او بدهند. گفت: آن وقت بود که فهمیدم چرا خدا مى فرماید: من همه را مى آمرزم، ولى شرک را نمى آمرزم.

توجه به غیر خدا

خداوند مى فرماید:

اَبَخیلٌ اَنـَا فَیُبَخِّلُنى؛[26] مرا بخیل به حساب مى آورى؟

آیا خزانه من تمام شده است؟ چرا درِ خانه غیر خدا مى روى؟ چرا از غیر خدا چیزى مى خواهى؟ ظلم بزرگ توجه به غیر خداست. ظلم بزرگ به درِ خانه غیر خدا رفتن است. ظلم بزرگ توکل و اعتماد به غیر خداست. در آیات متعدد از این کار به ظلم بزرگ تعبیر شده است:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دونِ اللّهِ ما لا یَنْفُعَکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّکَ اِذاً مِنَ الظّالِمینَ؛[27] و جز خدا، چیزى را که نه سودى به تو مى رساند و نه زیانى، مخوان! که اگر چنین کنى از ستمکاران خواهى بود.

چقدر روى این مطلب تأکید شده است. اگر این چنین کردى، تو خود ظالم هستى، شک نکن. غیر خدا را صدا نزن؛ چون غیر خدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. سپس مى فرماید:

وَ اِنْ یَمْسَسْکَ اللّه ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ؛[28] و اگر خداوند (براى امتحان یا کیفر گناه) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او آن را بر طرف نمى سازد، و اگر براى تو اراده خیرى کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد.

اگر خداوند بخواهد درِ رزقت را ببندد، غیر او چه کسى مى تواند باز کند؟ اگر خدا نخواهد تو را شفا بدهد، چه کسى مى تواند تو را شفا بدهد؟ اگر خدا بخواهد مصیبتى به تو برساند، چه کسى مى تواند جلوى آن را بگیرد؟ اگر خدا بخواهد به تو خیر برساند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. اگر بخواهد کسى را عزیز کند، همه عالم نمى توانند مانع شوند. او عزیز مى شود. اگر بخواهد کسى را ذلیل کند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. عزت و ذلت همه دست خداست. غیرخدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. بنابراین غیر خدا را نخوان که اگر خواندى ظلم کرده اى؛ هم به خودت ظلم کرده اى، هم به خدا جفا کرده اى. ان شاء اللّه در روز عرفه همه کارهایمان را تعطیل کنیم و فقط از خدا چیز بخواهیم. البته انسان اگر براى دیگران هم دعا کند، در روایات آمده است که صد هزار مرتبه درباره خودش مستجاب مى شود.[29]

راه دل

حاج آقا دولابى مى فرمودند: ما که نمى توانیم به مکه برویم، دل هایمان را همراه حاجیان بفرستیم. دلمان آنجا باشد. خدا با یک چیزهاى جزئى ثواب حاجیان را به شما عطا مى کند. هر کسى را که دوست دارى، با همان هستى. دلتان را به آنجا بفرستید.

کوى جانان را که صد کوه و بیابان در ره است

رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام نیست

امام جواد علیه السلام فرمودند:

اَلْقَصْدُ اِلَى اللّه ِ تَعالى بِالْقُلوبِ اَبْلَغُ مِنْ اِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَْعْمالِ؛[30] قصد خداى تعالى با دل ها رساتر است از این که با اعمال و جوارح خود را به زحمت بیندازد.

بعضى با بدن دنبال کار خیر مى روند و بعضى با دل. تفاوتش بسیار زیاد است. بعضى بدن را خرج مى کنند و با بدن دور خانه خدا مى گردند، ولى دلشان جاى دیگرى است. اما بعضى هر جا هستند، دلشان با خداست.

بى دلى در همه احوال خدا با او بود

او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد

امام جواد علیه السلام مى فرمایند: کسى که با دل به سوى خدا برود، این خیلى رساتر است و در رسیدن، سرعتش از کسانى که بدن خودشان را به زحمت مى اندازند، ولى دلشان متوجه نیست، بیشتر است. ان شاء اللّه ، ما دل هامان آنجا باشد و با دل حاجى شویم. حاجى یعنى کسى که قاصد خداست. ان شاء اللّه ، این دهه را قدر بدانیم.

خداپرستى و هوا پرستى

برخى افراد نوکر خانه هستند و بعضى دیگر نوکر صاحبخانه. بعضى نوکر زمان هستند و برخى دیگر نوکر امام زمان. بین این دو خیلى فرق است. برخى افراد را مى بینیم که پدر و مادرش راضى نیستند، خانمش راضى نیست، مى گوید: من مى خواهم به کربلا بروم و هیچ ربطى به شما ندارد. این نوکر نفس است.

مرحوم شیخ عبدالکریم حامد از شاگردان شیخ رجبعلى خیاط بود. مى فرمود: من گذرنامه گرفتم که به کربلا بروم. خیلى هم آرزوى کربلا داشتم. پدرم گفت: عبدالکریم، من راضى نیستم. گفتم: پدر جان، من گذرنامه را تکه تکه مى کنم. من خشنودى امام حسین علیه السلام را مى خواهم. من نوکر خودم نیستم، نوکر امام حسین علیه السلام هستم.

بیشتر مردم به دنبال خواهش دلشان هستند. یعنى دل پرست اند، هوس پرست اند. ببین امام حسین علیه السلام چه مى خواهد، نه این که دلم چه مى خواهد. زن و بچه را در فشار قرار مى دهى و مى روى که خوش باشى؟! این چه خوشى است. اما یک انسان خلیق و فهیم مى گوید: من خدمت به خانمم را از اعمال حج بالاتر مى دانم.


[1] تفسیر قمى، ج 2، ص 94؛ بحارالأنوار، ج 6 ، ص 214.

[2] مناقب، ج 2، ص 76؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 103.

[3] مکارم الاخلاق، ج 2، ص 462، ج 1570؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 247، ح 30.

[4] اِشْتاقَتِ الْجَنَّةُ اِلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِیَةَ بِنْتِ مُزاحِمَ زَوْجَةَ فِرْعُوَنَ وَ هِىَ زَوْجَةُ النَّبِىِّ فِى الْجَنَّةِ و خَدیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِد زَوْجَةَ النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ وَ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمِّدٍ صلى الله علیه و آله ؛ بهشت مشتاق چهار زن است: مریم، دختر عمران، آسیه، دختر مزاحم، همسر فرعون ـ و این آسیه در بهشت همسر پیامبر است. و خدیجه دختر خُوَیلد، همسر پیامبر صلى الله علیه و آله در دنیا و آخرت و فاطمه، دختر محمد صلى الله علیه و آله . (بحارالأنوار، ج 43، ص 53؛ سفینة البحار، ج 3، ص 275، کلمه ریع.)

[5] مواعظ العددیة، ص 162.

[6] جامع الاخبار، ص 147؛ بحارالأنوار، ج 64 ، ص 72، ح 40 .

[7] آن ها به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم مى نمودند. سوره بقره، آیه 57 .

[8] الکافى، ج 1، ص 146.

[9] امام هادى علیه السلام در زیارت جامعه.

[10] بحارالأنوار، ج 32، ص 331 .

[11] همان، ج 57 ، ص 213 .

[12] الکافى، ج 1، ص 337 .

[13] همان، ج 8 ، ص 102، ح 73 ؛ وسائل الشیعة، ج 8 ، ص 593، ح 16290 .

[14] همان، ج 1، ص 144 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 65 .

[15] عن ابى عبدالله علیه السلام قال: اِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ یَلْتَقیانِ فَیُصافِحُ کُلُّ واحِدٍ مِنْهُما صاحِبَهُ فَما یَزالُ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى ناظِراً اِلَیْهِما بِالْمَحَبَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ اِنَّ الذُّنُوبَ لَتَحاتُّ عَنْ وُجُوهِهِما وَ جَوارِحِهِما حَتّى یَفْتَرِقا؛ از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: اهل ایمان با یکدیگر ملاقات مى کنند و هر کدام با دوستش مصافحه مى کند و خداى تبارک و تعالى پیوسته به آن دو به نظر محبت و مغفرت مى نگرد. و بى گمان گناهان از صورت و اعضا و جوارح آنان فرو مى ریزد تا از یکدیگر جدا شوند. (محاسن، ج 1، ص 143 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 41، ح 40.)

[16] الکافى، ج 2، ص 179؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 42.

[17] عن جعفر بن محمد علیه السلام : اِذا سافَرَ اَحَدُکُمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْیَأْتِ اَهْلَهُ بِما تَیَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ؛ هر گاه کسى از شما به سفر رود، هنگامى که نزد خانواده اش باز مى گردد، باید هدیه اى براى آنان بیاورد، اگر چه چیز کم ارزشى همچون سنگ باشد. (تفسیر عیاشى، ج 1، ص 227 ؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 11.)

[18] تنبیه الخواطر، ص 441 ؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186، ح 7884.

[19] سوره فجر، آیه 2.

[20] سوره حج، آیه 28.

[21] سوره اعراف، آیه 142.

[22] عوالى اللئالى، ج 2، ص 93؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 34.

[23] سَمِعَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَینِ علیه السلام یَوْمَ عَرَفَةَ سائِلاً یَسْأَلُ النّاسَ فَقالَ لَهُ وَ یَحَکَ اَغَیْرَاللّهِ تَسْأَلُ فى هذَا الْیَوْمِ اِنَّهُ لَیُرجى لِما فى بُطُونِ الْحَبالى فى هذَا الْیَوْمِ اَنْ یَکُونَ سَعیداً. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 211، ح 2182 .

[24] سوره لقمان، آیه 12.

[25] سوره نساء، آیه 48.

[26] الکافى، ج 2، ص 66؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 131، ح 7.

[27] سوره یونس، آیه 106.

[28] همان، آیه 107.

[29] قال الصادق علیه السلام : اذا دَعَا الرَّجُلُ لاِءخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِىَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَةُ اَلْفِ ضِعْفٍ مِثْلِهِ وَ اِذا دَعا لِنَفسِهِ کانَتْ لَهُ واحِدَةٌ فَمِائَةُ اَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیرٌ مِنْ واحِدٍ لا یُدْرى یُسْتَجابُ لَهُ اَمْ لا؛ هر گاه کسى در غیاب برادر دینى خود، براى او دعا کند، از عرش ندا داده مى شود که همانند صدهزار برابر آنچه براى برادر دینى خود درخواست کردى براى توست. و هنگامى که انسان براى خود از خدا درخواست کند، همان یک درخواست براى اوست. بى گمان صدهزار دعاى مستجاب بهتر است از یک دعا که معلوم نیست مستجاب مى شود یا نه. (من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 212، ح 2185، و نیز بحارالأنوار، ج 90، ص 384، به همین مضمون.)

[30] کشف الغمة، ج 2، ص 368؛ بحارالأنوار، ج 67 ، ص 60 ، ح 40.

مقاله ایی با موضوع راهکارهای یک زندگی سالم

راهکارهاى یک زندگى سالم

براى این که خانواده و خانه ما بهشت نقد باشد و زندگى شیرین و فرزندانى سعادتمند داشته باشیم و عیش و نوش ما رو به راه باشد، راهکارها و نکته هایى را که مى تواند ما را به یک معاشرت و مصاحبت نیکو، زیبا و مطلوب برساند، بیان مى کنیم.

الف) مثبت نگرى و مثبت گرایى

یکى از راه هاى معاشرت خوب این است که در زندگى هر چه مى توانیم حُسن و خوبى همدیگر را ببینیم. اگر نیمى از لیوان پر است و نیم دیگر خالى، ما آن نیمه پر را ببینیم، نه نیمه خالى را. قشنگى هاى یکدیگر را ببینیم، نه این که روى نکات منفى دست بگذاریم. اگر شما بدى بنده را نگاه کنى، از من دل سرد مى شوى. دیگر مایل نیستى با من رفت و آمد داشته باشى. اگر بدى خانمت را ببینى، با او دعوایت مى شود. اگر او هم بدى شما را ببیند، ناسازگارى را شروع مى کند. بنابراین بیاییم زیبایى هاى همدیگر را ببینیم، نه زشتى ها را. روى نکات مثبت همدیگر نظر داشته باشیم، نه نکات منفى.

حضرت عیسى علیه السلام با عده اى از حواریون از جایى رد مى شدند. به یک الاغ مرده رسیدند که بدنش بو گرفته بود و وضع ناجورى داشت. یکى بینى خود را گرفت، یکى گفت: چقدر آلوده است، یکى گفت: چقدر زشت است. هر کس وصفى از زشتى الاغ مرده را بیان کرد. حضرت عیسى فرمود: چه دندان هاى سفید و خوبى دارد. از میان عیب هاى فراوان آن دست روى خوبى ها و زیبایى هایش گذاشت.

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

منشأ نزاع ها

یک زن و شوهر که مدت ها با هم دعوا داشتند، پیش حاج آقا دولابى آمدند. هر دو آدم هاى قُدّى بودند. تمام دعواها به خاطر قدگرى است. اگر عناد و لجبازى را کنار گذاشتیم، همه کارها درست مى شود. تمام دعواها براى نفس و به خاطر «من» است. اگر به دیوار هزارتا فحش بدهند، تو ناراحت نمى شوى؛ چون به «منِ» شما کارى ندارد. اما اگر بگویند بالاى چشم شما ابروست، برآشفته مى شوید و مى گویید: به من مى گویى؟ اگر «من» را کنار بگذارى، همه دعواها مى خوابد.

فقط به خوبى ها نگاه کن

این زن و شوهر حاج آقا را خسته کرده بودند. کسى دیگر را هم قبول نداشتند. فرمودند: به این خانم گفتم که این شوهر شما که این همه از او بدى مى گویى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: فلان کارش خیلى خوب است. به آقا گفتم: این همه از خانمت بدى گفتى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: چرا، فلان خصلتش خوب است. گفتم: بیایید این صدتا عیبى که شما مى گویید، نادیده بگیرید. من مى خواهم از امروز عقدتان را بخوانم و این دو صفت خوب را به همدیگر جوش بدهم. یعنى شما به این صفت خوب زن نگاه کن و این خانم هم به این صفت خوب شما نگاه کند. بیایید با همدیگر آشتى کنید و بروید زندگى تان را بکنید. از این راه وارد شدند و آشتى دادند.

مِثل زنبور عسل

در روایات آمده است که مثل زنبور عسل باشید که روى گل و گیاه مى نشیند. مثل مگس و پشه نباشید که روى کثافات مى نشینند. در باغ این همه گل و گیاه است، مستقیم مى رود روى کثافات مى نشیند. آدم نباید مثل مگس و پشه باشد. بدن ما همه جایش سالم است. مگس صاف مى آید روى این چرک مى نشیند. اگر کسى مثل مگس باشد، اهل جهنم است. الآن هم در جهنم است. بعد از این هم در جهنم است. کسانى که منفى باف و منفى گرا هستند، همیشه عیب مى بینند و عیب مى تراشند. این ها جهنمى اند.

پیامبر فرمودند:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْنى مُعَنِّتاً وَ لا مَتَعَنِّتاً وَ لکِنْ بَعَثَنى مُعَلِّماً مُیَسِّراً؛[1] خداوند عز و جل مرا نفرستاد، که اشکال گیر و یا اشکال تراش باشم، بلکه مرا معلم آسان گیر فرستاد.

در این روایت مطالب بسیار ارزنده و زیبایى است. اگر مى خواهید در زندگى، در خانه، یا بیرون خانه، خوشى و صفا باشد، عیب هاى همدیگر را نبینید. خوبى ها و زیبایى هاى همدیگر را ببینید. همسرت را داده خدا ببین. خانم هم شوهرش را داده خدا بداند. چیزى که خدا داده است، قشنگ است. خوب نگاه کن، چشمانت را بمال.

عیب دیگران را به خود نسبت دهیم

حاج آقا مى فرمودند: اگر هم عیبى دیدى به خودت نسبت بده. زن و شوهر عیب را به خودشان نسبت بدهند. به یکدیگر نسبت ندهند. بگو من اشتباه کردم. من تحملش نکردم. مثال قشنگى مى زدند و مى فرمودند: شما اگر جلوى آیینه رفتید و دیدید که صورت شما را سیاه نشان مى دهد، هر چقدر به آیینه دست بکشید، سیاهى پاک نمى شود. باید صورت خود را دست بکشید تا در آیینه پاک نشان بدهد. یعنى اگر با بد اخلاق رو به رو شوى، بداخلاق را کتک نزن، خودت را درست کن. حلم و صبر خودت را اصلاح کن. خودت را پاک کن؛ بگو من مقصرم، من نتوانستم تحملش کنم. عیب ها را به خودت نسبت بده. ما همه اش دستمال دست گرفته ایم و طرف

مقابل را پاک مى کنیم. بیاییم خودمان را پاک کنیم. «عَلَیکُمْ اَنْفُسَکُم؛[2] بر شما باد به خودتان.» در روایت هم آمده است:

خَیْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَیْرُهُم لِنَفْسِهِ؛[3] بهترین مردم براى مردم کسى است که براى خودش بهترین باشد.

زن و شوهر اولاً عیب نبینند. اگر هم دیدند، عیب را از خودشان ببینند و به خودشان نسبت بدهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبى نیست. به قول ملا عبداللّه : محروم دیدن محرومیت مى آورد. یکى از اساتید ما ـ خدا رحمتش کند ـ بارها دست خودش را مى بوسید. مى فرمود: دست من نیست. واقعاً هم همین طور است. اگر کسى آن دید را پیدا کند، با دستش هم عشق بازى مى کند. مى گفت: قوه و ظاهر و باطن من از خداست. خیلى از مواقع حاج آقا به افرادى که مى خواستند دستشان را ببوسند، مى فرمود: برو دست خودت را ببوس. خودت را درست نگاه کن. خودت را ببوس. خودت را بغل بگیر. با خودت عشق کن. خودت جز او چیز دیگرى نیست. احد یعنى یکى است و دو تا نیست. یکى بیشتر نیست. اگر کسى این دید را پیدا کرد، دست خودش را ببوسد و با خودش عشق بازى کند. عیب نبیند. اگر دید، خودش را درست کند، طرف مقابل را کیسه نکشد.

روى در روى خود آر اى عشق کیش

نیست این مفتون تو را جز خویش خویش

ب) نشست خانوادگى

یکى دیگر از چیزهایى که مراعات آن موجب صفاى زندگى مى شود، این است که ما دست از قُد گرى هایمان برداریم. با اعضاى خانواده نشست داشته باشیم. جلسه گفت و گوى خانوادگى داشته باشیم. مشورت کنیم. گاهى با خانم تنها بنشینیم و گفت و گو کنیم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

«جُلُوس الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ تَعالى مِنْ اِعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا؛[4] نشستن مرد نزد خانواده اش از اعتکاف در مسجد من (مسجد النبى) پیش خداوند محبوب تر است.

عبادت فقط دعا خواندن، نماز خواندن و زیارت رفتن نیست. جلسات ذکر و دعا تنبل خانه شما نشود. مواظب باشیم جلساتمان، کارهایمان و زیارت هایمان باعث نشود که حق پدر و مادر و همسر و بچه ها ضایع شود. مى گوید: من از این خانم ناراحت هستم، پس بگذار به مسافرت، یا به زیارت بروم. آن زیارت بر سرت مى خورد. معلوم نیست به شما جواب بدهند. آن ها خیلى آقا هستند؛ ولى باید از راهش وارد شوید.

خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتى را ! ایشان هفته اى یک روز با خانم و بچه هایش جلسه گفت و گو داشت. دور هم جمع شوید و صمیمانه گفت و گوى خانوادگى داشته باشید. ببینید چه مشکلاتى دارید و چگونه باید آن را حل کرد. ما خیلى مواقع بچه ها یا همسر خود را آدم حساب نمى کنیم. بعضى از خانم ها گلایه مى کنند که شوهر ما، ما را به حساب نمى آورد. اگر ما حرف بزنیم، اصلاً گوشش به حرف ما نیست. سرش روى کتاب و قرآن است. این قرآن بر سرت بخورد. این خانم را آدم حساب کن. این امانت خداست. ببین چه مشکلى دارد؛ بى اعتنایى نکنیم.

یک پیرزن، پیغمبر خدا را که اول شخصیت عالم است، در کوچه مى گرفت و با او گفت و گو مى کرد. خیلى ها از این منظره مسلمان شدند. مى گفتند: اگر این سلطان بود، جواب این پیرزن را نمى داد. اما این پیرزن نیم ساعت دارد حرف مى زند و پیغمبر هم گوش مى دهد و با ملایمت جوابش را مى دهد. آن وقت ما همسرمان را نمى توانیم تحمل کنیم. او را آدم حساب نمى کنیم. بندگى خدا به سر و صدا نیست. فکر مى کنیم عبادت کرده ایم، زیارت رفته ایم. بعضى خانم ها مى گویند: اصلاً نمى خواهیم مشکل ما را حل کند، فقط حرف ما را گوش بدهد، ما سبک مى شویم.

ج) به کارگیرى موجبات زیاد شدن محبت

از دیگر امورى که کانون زندگى را گرم نگه مى دارد و زندگى را با صفا مى کند، ایجاد محبت در کانون خانواده است. به کارگیرى موجبات و عواملى که محبت بین آحاد خانواده و به ویژه بین زن و شوهر را زیاد مى کند، از راهکارهاى یک زندگى سالم و پویاست. همان طور که پیش از این گفتیم: دین ما بر محبت استوار است:«هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبُّ»؛[5] «اَلدّینُ 

هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّینُ»؛[6] هر چه این رشته را محکم تر و استوارتر کند، عملى است ستوده و موجب استحکام بنیاد هر خانواده مى شود.

در اینجا به برخى از عوامل زیاد شدن محبت در خانواده مى پردازیم:

1. لحن زیبا و مؤدبانه در گفتار

از چیزهایى که محبت را زیاد مى کند، درست و با محبت صحبت کردن است. لحن کلام در طرف مقابل بسیار تأثیر گذار است. انسان یک مطلب را مى تواند با لحنى مؤدبانه، لطیف و زیبا بگوید و مى تواند تند، خشن و بى ادبانه بگوید. هر کدام از این دو نوع لحن گفتار تأثیر متفاوت در مخاطب ما خواهد داشت. یکى موجب محبت و صمیمیت مى شود و دیگرى موجب کینه، دلخورى و دشمنى خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

وَ اَحْسِنوا لَهُنَّ الْمَقالَ؛[7] با همسرانتان زیبا و نیکو سخن بگویید.

2 . اظهار محبت

از دیگر راه هایى که موجب افزایش محبت در افراد، به خصوص در خانواده و زن و شوهر مى شود، اظهار محبت و به زبان آوردن آن است. این فرمایش پیامبر خداست:

قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرأَةِ اِنّى اُحِبُّکَ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛[8] مردى که به همسرش بگوید دوستت دارم، این سخن هرگز از قلبش بیرون نخواهد رفت.

یعنى مرتب به خانمت بگو دوستت دارم و هر روز آن را تکرار کن. هیچ عیبى ندارد. خانم ها با شنیدن جمله «دوستت دارم» آرام مى گیرند. در صدا کردن همسر نیز باید از کلمات محبت آمیز استفاده کرد، کلماتى که حاکى از محبت به همسر است. مثلاً اسم همسرتان را مى توانید با پسوند «جان» بیاورید: فاطمه جان، زهرا جان... یا از لفظ عزیزم استفاده کنید. در صدا زدن پیام محبت باشد.

بعضى از صدا زدن ها در جامعه ما واقعاً به دور از فرهنگ و اخلاق اسلامى است. برخى از آقایان براى صدا زدن همسرشان از لفظ «هاى» یا «هو» استفاده مى کنند و این به دور از آداب اسلامى است. بعضى از آقایان از آوردن اسم همسرشان در جلو دیگران ابا دارند و با تکلفاتى همسرشان را صدا مى کنند.

کسى مى گفت: به منزل آقاى محترمى رفتم. آدم متدینى هم بود. دیدم شروع به مشت زدن به دیوار کرد. گفتیم: این چه کارى است؟ گفتند: دارد خانمش را صدا مى زند. روى این که اسم خانمش را دیگران بشنوند و بدانند چیست، حساسیت داشت. مگر ما اسم مادر و همسر امامان را نمى دانیم؟ مگر آن ها همسرانشان را به اسم صدا نمى کردند؟ مگر اسم فاطمه و زینب علیهماالسلام سر زبان هاى دیگران نبوده است؟ مگر آنان جلوى مردم نمى گفتند: یا فاطمه، یا زینب. امام حسین علیه السلام نمى گفت من غیرتى هستم و اسم خواهرم را جلوى مردم نمى برم. این یک فرهنگ غلط است. اگر مثلاً شما بفهمید که اسم خانم بنده فاطمه است چه مى شود؟

شما ببینید طرف مقابل چه چیز دوست دارد. آیا دوست دارد اسمش را بگویید یا فامیلى او را؟ همان را بگویید. ببینید روى چه کلماتى حساس است و ناراحت مى شود، آن ها را نگویید. بردن نام افراد با لحنى محبت آمیز، آثار بسیار خوبى دارد.

3 . هدیه و سوغات

از دیگر عواملى که محبت را زیاد مى کند، هدیه و سوغات است. هدیه را فقط موکول به مسافرت نکنید. هر چند وقت یک بار شایسته است انسان هدیه اى براى همسرش بیاورد. البته در روایت آمده است. انسان در هر شب جمعه یک تحفه و هدیه به خانه ببرد تا اهل خانه به آمدن شب جمعه خوشحال شوند. این بسیار در الفت و استحکام زندگى مؤثر است.

یکى از آقایان مى گفت: من در خانه با خانمم بگو و مگو پیدا کردم و با ناراحتى و حالت قهر از خانه بیرون آمدم و براى نماز به حسینیه مرحوم آیت اللّه بهاء الدینى رفتم. خانم ما هم علویه بود. آیت اللّه بهاء الدینى قبل از نماز مى آمدند و در حسینیه مى نشستند. وقتى وارد شدم و نشستم، بدون این که چیزى بگویم، ایشان یک نگاهى به من کردند و فرمودند: با دعوا کار درست نمى شود. این چه کارى است کردى؟ چرا درگیر مى شوى و عیش و خوشى خودت را به هم مى زنى؟ وقتى عبادت مى کنى، یا درس مى خوانى، مى آید و راه تو را مى بندد. اگر با کسى درگیر شدى، هر کجا مى روى راه بسته است. باید بروى آن دل را صاف کنى. شاید همه شما تجربه کرده باشید. وقتى که صفا هست راه باز مى شود.

فرمودند: مگر با دعوا کار درست مى شود؟ بعد از نماز دسته گلى، لباسى براى خانمت بگیر و آب روى آتش ها بریز، تمام مى شود. مى گفت: ما با این سخنان آقا، یکه خوردیم که آقا از کجا مى داند ما در خانه دعوا کردیم. صورت اعمال انسان در وجود خود اوست. کسى که چشم دلش باز است، مى بیند و مى داند که چه کرده اى، از وجودت مى فهمد.

«کُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمناهُ طائِرَهُ فِى عُنُقِهِ؛[9] هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم.

خلاصه هدیه و سوغات یکى از راه هاى افزایش محبت و ایجاد الفت است.

د) تشکر و قدردانى

یکى دیگر از چیزهایى که موجب صفا و صمیمیت خانواده مى شود، تشکر و قدردانى است. خانم باید از شوهرش که بیرون از خانه درگیر کار و مشکلات است، تشکر کند. از زحمت هایى که مى کشد و بابت چیزهایى که خریده است، باید تشکر کند. و همچنین آقا باید از همسر خود تشکر کند؛ به خاطر بچه دارى، به خاطر نظافت خانه و شست و شوى لباس ها، به خاطر تهیه غذا و میهمان دارى و کارهایى که خانم بدون هیچ مرخصى و تعطیلى در خانه انجام مى دهد. واقعاً خانم ها خیلى زحمت مى کشند. ما باید قدردان آنان باشیم. بسیار به گردن ما حق دارند. اگر از حق خود

نگذرند، مدیون آن ها هستیم. بنده توصیه مى کنم گاهى خانم ها به مسافرت بروند، آقایان هم اجازه مسافرت بدهند؛ سفر زیارتى یا دیدار با فامیل. و این آقا هم در خانه بماند. آن وقت قدر زحمات خانم دستش مى آید؛ هم در انجام نظافت و نظم خانه، هم در تهیه غذا و هم در بچه دارى. هر چیز در نبودش معلوم مى شود. اگر خانم در خانه نباشد، اصلاً خانه بى نور و بى فروغ است. مادر خانه و همسر خانه، چراغ خانه است. هم چراغ خانه است و هم چراغ دل شما. وجودش به شما آرامش مى دهد. همین طور اگر چند روزى آقا به مسافرت برود، خانم احساس دلتنگى مى کند. از خواب و خوراک مى افتد. احساس مى کند که مرد تکیه گاه زندگى و باعث اطمینان و آرامش است.

خلاصه آن که تشکر خستگى را بر طرف مى کند و به انسان آرامش مى بخشد. همین که مى داند قدردان زحمات او هستند، به او آرامش مى دهد و خستگى را از تنش بیرون مى کند. وقتى مى بینى خانم زحمت مى کشد، بگو دستت درد نکند. سیره اولیاى ما این چنین بوده است که اگر کسى کمترین خدمتى به آنان مى کرد، از او تشکر مى کردند. خداوند به پیامبرش مى فرماید: وقتى زکات مى دهند و تو برایشان دعا مى کنى، این دعا موجب آرامش آنان است: «اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ».[10] این در حقیقت یک قدردانى است.

ه ) درک متقابل

از دیگر امورى که موجب یگانگى و صفا و صمیمیت بین زن و شوهر است، درک متقابل است. یعنى شوهر خانم خودش را درک کند و خانم هم شوهرش را. این یک بحث کلیدى و اساسى در رشد و تعالى خانواده است. اگر ما همدیگر را درک کنیم، تمام مشکلات ما حل است. اگر بفهمیم که طرف ما به بلوغ فکرى نرسیده است، با او راحت زندگى مى کنیم. اگر بدانیم طرف ما در چه کلاسى است، با همان کلاس با او صحبت مى کنیم و با همان زبان با او گفت و گو مى کنیم. بلوغ و رشد عقلى و فکرى به سن و سال نیست، ممکن است یک نفر سنش بالا باشد، ولى نا بالغ باشد و ممکن است کسى در سنین کم باشد، ولى چیز فهم و بالغ باشد. اگر زن و شوهر از یکدیگر درک متقابل داشته باشند و روحیات همدیگر را بشناسند، وضع خانوادگى و موقعیت هم را درک کنند، مشکلى پیش نخواهد آمد.

و ) توافق و تفاهم

از امورى که کمک مى کند تا زن و شوهر یک زندگى مسالمت آمیز و با صلح و صفا داشته باشند، توافق و تفاهم است، یعنى زن و شوهر وظیفه دارند در امور با یکدیگر تفاهم کنند و به توافق برسند. این توافق در سایه سازگارى و کوتاه آمدن است. هم زن از نظراتش کوتاه بیاید و هم شوهر، تا به یک توافق و همزیستى دست یابند.

قهرکردن چیز بسیار بدى است. اگر خانمى از شوهرش قهر کند، ملائکه او را لعنت مى کنند تا آشتى کند. آقا هم همین طور. یک خانمى

تعریف مى کرد که من یک مادر بزرگى داشتم. ـ خدا رحمتش کند! ـ به من مى گفت: هیچ وقت با شوهرت قهر نکن. گفت: همین موجب شده است که زندگى خوبى داشته باشیم. هر وقت هم چیزى بین ما پیش مى آید، سریع مى روم آشتى مى کنم و همه آتش ها مى خوابد. تا زمانى که زن و شوهر با هم توافق داشته باشند و بین آن ها اختلاف نباشد، لطف خداوند بالاى سر آنان است. این شرط اساسى در زندگى است.

ز) اظهار همدردى

از دیگر چیزهایى که موجب استحکام کانون خانواده است، اظهار همدردى است. اگر زن و شوهر در مشکلات و مصائب با یکدیگر همدردى کنند، بسیار مؤثر است. اگر خانم یا آقا مریض شد یا مصیبتى بر او وارد شد، او را رها نکند. در گرفتارى ها به داد هم رسیدن، خیلى مهم است.

خدا رحمت کند آقاى سیبویه را ! من از ایشان خیلى بهره بردم. ایشان مى فرمود: خانم علویه اى داشتم. ده دوازده فرزند براى من آورد. او اواخر عمر نابینا شده بود. بیست و هفت سال نابینا بود. در این بیست و هفت سال من کمر بستم و به او خدمت کردم. خیلى عجیب است! من معتقدم کرامت این چیزهاست. مى فرمود: به خدا مى گفتم: اى خدا، من یک وقت گاو نُه من شیرده نباشم. گاهى یک گاوى که نه من شیر مى دهد، بعد از این که شیر داد، یک لگد مى زند و همه شیرها را مى ریزد. به فرموده قرآن، دو چیز است که صدقات و احسان و نیکى هاى انسان را باطل مى کند، یکى منت نهادن در حق کسى که به او نیکى کرده ایم و دوم آزار و اذیت او. از این رو فرموده است : «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاْءَذى».[11]

خیلى باید مواظب بود که زن و شوهر محبت هایشان را ضایع نکنند. مى فرمود: خدا هم کمکم کرد، بیست و هفت سال در خانه همه کار برایش انجام مى دادم. این ها از هزاران عبادت و نماز شب بالاتر است.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى که شخصیت هایى همچون مرحوم امام، آیت اللّه بهاءالدینى، آیت اللّه گلپایگانى، آیت اللّه خوانسارى، آیت اللّه اراکى و بزرگان بسیارى از شاگردان ایشان بودند، خانمشان مریض شده بود و مشکلات بسیارى داشتند. گفته بودند: به خاطر خدا صبر کردم و زندگى ام را بر هم نزدم و خداوند عنایات عجیبى به من کرد.

پدر ایشان هم داستان عجیب و زیبایى دارد. پدرشان رعیت و کشاورز بود. در اطراف یزد زندگى مى کرد. بعد از چند سال مشخص مى شود که بچه دار نمى شود. مشکل هم از طرف خانم ایشان بود. مى رود تا با یک خانمى که شوهرش مرده بود و چند تا فرزند هم داشت ازدواج موقت کند که از ایشان بچه دار شود. وقتى مى رود صیغه موقت را بخواند، مى بیند که بچه هاى این زن ابراز ناراحتى مى کنند. این آقا خیلى ناراحت مى شود. مى گوید: خدایا، من به خاطر خواهش خودم آمدم، این بچه هاى یتیم را اذیتشان مى کنم که از این خانم بچه دار شوم. این بچه ها که عقلشان نمى رسد. مى گوید: خدایا، من اصلاً اولاد نمى خواهم. هر چه تو بخواهى مى خواهم. و حق این خانم را ادا مى کند و به بچه هاى یتیم محبت مى کند.

رزقشان را هم مى دهد و برمى گردد. بعد از مدتى خداوند از خانم خودش به او فرزندى مى دهد که اسم او را عبدالکریم مى گذارد. عبدالکریمى که حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند. وقتى انسان براى خدا از خواست خودش بگذرد، خدا به او چه مى دهد!

ح ) توسعه در زندگى

یکى دیگر از عوامل شکوفایى خانواده، وسعت دادن به آن است. حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ عِیالَ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ فَمَنْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیُوَسِّعْ عَلى اُسَرائِهِ فَاِنْ لَمْ یَفْعَلْ اَوْشَکَ اَنْ تَزُولَ النِّعْمَةُ؛[12] بى گمان خانواده هر کس اسرا (و تحت حمایت او) هستند. بنابراین کسى که خداوند به او نعمتى عنایت فرموده است، باید زندگى خانواده خود را توسعه بدهد. که اگر چنین نکند، منتظر زوال آن نعمت باشد.

بنابراین کسى که خداوند رزقش را وسیع کرده است و به او نعمت داده است، باید به فکر آسایش و رفاه حال خانواده اش باشد. مبادا بر خانواده اش تنگ بگیرد، که نعمت الهى از دستش مى رود. خانواده انسان بیش از هر کس دیگر سزاوار است. شما حق ندارید سهم زن و بچه خود را به دیگران بدهید. اگر خودت درویش و زاهد هستى، زن و بچه ات درویش نیستند. باید به فکر رفاه حال آنان باشى. اصلاً تلاش در جهت آسایش و رفاه حال خانواده یک فضیلت به شمار مى رود. امام سجاد علیه السلام فرمودند:

اِنَّ أَرْضاکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَسْبَغُکُمْ عَلى عِیالِهِ؛[13] پسندیده ترین شما نزد خداوند کسى است که بیش از همه در رفاه خانواده خود کوشا باشد.

ط ) کمک کردن در خانه

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام درباره خدمت کردن به عیال فرمودند:

یا عَلِىُّ خِدْمَةُ الْعِیالِ کَفّارَةٌ لِلْکَبائِر وَ یُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُور حُورِالْعینِ وَ یَزیدُ فِى الْحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ؛[14] اى على،

خدمت به عیال کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم پروردگار و مهر حورالعین است و بر حسنات و درجات انسان مى افزاید.

در حدیثى آمده است که پیامبر خدا وارد خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام شدند. حضرت امیر مى فرماید: من داشتم عدس پاک مى کردم و حضرت زهرا هم کار دیگرى مى کرد. پیامبر از این که من در خانه عدس پاک مى کردم، خیلى خشنود شدند و فرمودند:

یا عَلىُّ اِسْمَعْ مِنّى وَ ما اَقولُ اِلاّ مِنْ اَمْرِ رَبّى ما مِنْ رَجُلٍ یُعینُ اِمْرَأَتَهُ فِى بَیْتِها اِلاّ کانَ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلى بَدَنِهِ عِبادَةُ سَنَةٍ صیامٌ نَهارَها وَ قیامٌ لَیلَها؛[15] یا على، به من گوش فرا ده! آنچه مى گویم جز از جانب پروردگارم نیست: هر مردى که در خانه به همسرش کمک کند، خداوند به اندازه هر مویى که در بدن اوست، [پاداش] عبادت یک سال را به او مى دهد که روزهایش را روزه بوده و شب هایش را به عبادت به سر برده است.

این کمک ها تعین مرد را مى شکند. در روایت آمده است: کسى در خانه کار نمى کند، جز این که صدیق باشد، یا شهید، یا مردى که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او خواسته است.

یا عَلِىُّ لا یَخْدِمِ الْعِیالَ اِلاّ صِدّیقٌ اَوْ شَهیدٌ اَوْ رَجُلٌ یُریدُ اللّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ.[16]

باز فرمودند:

مَنْ کانَ فِى خِدْمَةِ العِیالِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللّهُ اسْمَهُ فى دیوانِ الشُّهداءِ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ یَوْمِ وَ لَیْلَةٍ ثَوابَ اَلْفِ شَهیدٍ و کَتَبَ لَهُ لِکُلِّ قَدَمٍ ثَوابٍ حَجَّةٍ و عُمْرَةٍ وَ اَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ عِرْقٍ فى جَسَدِهِ مَدینَةً فِى الْجَنَّةِ؛[17] کسى که در خدمت خانواده اش باشد و به بینى اش برنخورد؛ (خودش را دست کم بگیرد)، خداوند نام او را در دیوان شهدا مى نویسد و در برابر هر روز و شب ثواب هزار شهید به او مى دهد. و در برابر هر قدمى که در راه خدمت براى خانواده اش بر مى دارد، ثواب یک حج و یک عمره به او عطا مى شود. و به هر رگى که در بدن دارد، خداوند یک شهر در بهشت به او عطا مى کند.

ى ) به تکلف نینداختن

اکراه و اجبار نکردن و تحمیل نکردن بر خانواده نیز از امورى است که موجب آرامش در خانه مى شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از وقتى که پیغمبر سفارش کرد که با فاطمه زهرا علیهاالسلام مدارا کن و ملایم باش، به خدا قسم من نه او را ناراحت کردم و نه بر کارى اجبار و اکراه کردم. متقابلاً او هم کارى را بر من تحمیل نکرد.[18] نه خانم ها باید چیزى را بر شوهر خود تحمیل کنند و نه آقایان بر خانم ها چیزى را تحمیل کنند. این که حتماً باید به دیدن فلانى برویم، یا چند نوع غذا باید درست کنید، این تحمیل کردن است.

البته در روایات آمده است که اهل ایمان در امور حلال و مباح مطابق میل و خواهش خانواده خود رفتار مى کنند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَالْمُنافِقُ یَأْکُلُ اَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ؛[19] انسان مؤمن مطابق میل خانواده خویش مى خورد و انسان منافق خانواده اش طبق میل او مى خورند.

همسر حضرت امام رحمه الله فرموده بودند: در ابتداى جوانى که با حضرت امام ازدواج کرده بودم، ایشان یک جلسه اى با من نشستند و با هم صحبت کردیم. ایشان فرمودند: من دو چیز بیشتر از شما نمى خواهم: اول این که سعى کنید واجبات را انجام بدهید؛ چون واجبات امر خداست، ولى مستحبات را خودت مى دانى، من هیچ وقت به شما فشار نمى آورم که مثلاً بلند شو نماز مستحب بخوان. بنابراین مستحبات را خواستى انجام بده و نخواستى انجام نده. دوم این که کارهاى داخلى خانه هم به شما مربوط است، من دخالت نمى کنم. چون زن مدیر و بزرگ خانه است. این که این چیز را اینجا بگذارم یا جاى دیگر، مربوط به خانم خانه است. اصلاً شأن مرد اجل است که در این امور دخالت کند و درگیر این مسائل شود.

یک نفر مى گفت: به دادگاه خانواده رفته بودم. یک خانم و آقا با سه چهار تا بچه آمده بودند از هم طلاق بگیرند. گفتم: براى چه؟ گفت: سر لجبازى. این آقا بدون اجازه خانم گلدان را آورده است تا در اتاق بگذارد، از دستش افتاده و شکسته و فرش هم کثیف شده است. به او گفته است: چه کسى به تو گفت این کار را بکنى؟ گفته است: مى خواستم انجام دهم، به شما چه! و با هم جنگ و دعوا کردند و کار به طلاق و طلاق کشى رسیده است. الآن جهنم است، بعد هم جهنم است. اگر بهشت نقد مى خواهید، یگانگى و تفاهم و توافق داشته باشید و اگر جهنم نقد مى خواهید، دعوا، اختلاف و درگیرى.


[1] سبل الهدى، ج 7، ص 6 .

[2] سوره مائده، آیه 105.

[3] اختصاص، ص 239؛ بحارالأنوار، ج 33، ص 390.

[4] تنبیه الخواطر؛ ص 441؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186، ح 7884 .

[5] امام صادق علیه السلام ، خصال، ج 1، ص 38، ح 74؛ بحارالأنوار، ج 27، ص 95.

[6] امام باقر علیه السلام ، تفسیر نور الثقلین، ج 5 ، ص 285، ح 49؛ بحارالأنوار، ج 66 ، ص 238، ح 9.

[7] من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 223، ح 1.

[8] الکافى، ج 5 ، ص 569؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 10، ح 24930.

[9] سوره اسرا، آیه 13.

[10] سوره توبه، آیه 103.

[11] سوره بقره، آیه 264 .

[12] من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 69 ، ح 1.

[13] تحف العقول، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 73، ح 25.

[14] مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2.

[15] جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132، ح 1.

[16] مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2 ؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186 .

[17] جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132.

[18] بحارالأنوار، ج 43، ص 133.

[19] الکافى، ج 4، ص 12، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 59 ، ص 291.

درباره سايت

مبلغ

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً39 ( این سنّت خداست در حق ) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند.

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز:
  • وحیدکیانی
کپی برداری از مطالب سایت با دادن لینک کاملا شرعی و قانونی است
  • صفحه نخست
  • وحید کیانی