۴۰ مطلب توسط «وحید کیانی» ثبت شده است

منبری از استاد انصاریان با عنوان صرف عمر در طاعت خدا

سرمایه عمر

لطایف، اشاره ها و نکته هاى بسیار باارزش و مؤثرى از سوره مبارکه یوسف با نگاهى کلى بیان شد و به این نکته رسیدیم که در این سوره مبارکه، خداوند دو نوع عمر را مطرح مى فرماید: یکى به علت بینایى و بصیرت، با امکاناتى که در اختیار او بود به کارهاى بزرگى دست زد و به بیان خود قرآن، در سوره فاطر «تِجَارَةً لَّن تَبُورَ»[1]؛ تجارتى بود که تا ابد ضرر و خسارت و کسادى ندارد، بلکه منفعتى جاوید و ابدى براى صاحب عمر به دنبال دارد. در خود سوره مبارکه یوسف، به یک قطعه از عمر او توجه کردید که چگونگى خرج کردن عمر، شگفت آور بود. کارى که او کرد، حدود هفت سال از عمر او را در بر گرفت. قرآن کریم حج و عمره را نام برده است. اعمال عمره محدود است، طواف، نماز، سعى، صفا و مروه، تقصیر و طواف و دو رکعت نماز است. عمره مستحب هم هست. اگر انسان زرنگى وارد عمره شود، از آغاز تا پایان آن، بیش از یک ساعت و نیم نمى شود.

راوى به امام ششم(علیه السلام) مى فرماید: مى خواهم در ماه رجب به عمره بروم. حضرت فرمود: آیا ثواب آن را هم مى دانى؟ گفت: نه. امام فرمود: اگر سطح زمین را طلا بچینى و در راه خدا صدقه بدهى، ثواب آن مطابق با این است. خزانه او بى نهایت است و تمام نمى شود. براى او مهم نیست که به کسى که عمره رفته است چنین پاداشى بدهد. راوى مى گوید: من برخاستم که بروم، حضرت فرمود: مى خواهى به عملى دیگر هم راهنمایى ات کنم که ثوابش ده برابر عمره باشد؟ عرض کردم: بله. فرمود: اگر مشکل کسى را حل کنى ثوابش ده برابر از عمره بیش تر است.

یوسف براى مقابله با قحطى هفت ساله مصر، ده سال وقت گذاشت و در آن سال ها مشکل همه مردم را حل کرد که در آن هفت سال، یک صبحانه از مردم کم نشود. این لطف وجود مقدس حق است. او امکاناتى را در اختیار ما گذاشته است. عقل، فطرت، قرآن، انبیاء، ائمه و عارفان را در اختیار ما گذاشته است. غیر از عمر که باید این سرمایه و امکانات را درست خرج کرد. راه آن را هم ترسیم کرده است. پیش از اسلام، در کتاب هاى آسمانى گذشته و پس از آن، در سخنان ائمه و قرآن.

سعادت؛ عمر طولانی در طاعت خدا

به وجود مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: اگر شما بخواهید کلمه «سعادت» را معنا کنید، چگونه معنا مى کنید؟ فرمود: «طُولُ العمر فى طاعة اللّه »[2]؛ این که در دنیا بسیار بمانى و این بسیار ماندن را در طاعت خداوند عالم خرج کنى. همه سخنان خدا را گوش دهید.

خداوند در قرآن مجید، براى یک زندگى سالم، مطلب دارد. طاعت خدا فقط نماز و روزه نیست. گوش دادن به همه سخنان او در همه زمینه ها لازم است.

آیت اللّه بروجردى در احوالات خود گفته است: من در اصفهان تحصیل مى کردم. اساتید آن روز اصفهان کم نظیر بودند؛ مانند آیت اللّه العظمى کلباسى، مرحوم آقا سید محمد باقر درچه اى، حکیم بزرگ قشقایى و حکیم کم نظیر ملاّ محمّد کاشانى.

ایشان مى فرمود: من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم. مایه هاى علمى من در حال بالا رفتن بود که نامه اى از پدر دریافت کردم.

پدر ایشان در بروجرد، معاش زندگى را از کشاورزى تأمین مى کرد. چون زبان ایشان مى گرفت، کسى ایشان را براى منبر و سخنرانى دعوت نمى کرد. در نامه آمده بود: حسین عزیزم! به بروجرد بیا. من وسایل عروسى تو را فراهم کرده ام.

من نامه اى به ایشان نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه دهید درس بخوانم. پدرم در جواب نوشت: فکر نمى کنى اگر به سخن پدر گوش ندهى، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده است:

«وَبِالْوَ لِدَیْنِ إِحْسَاناً» [3]؛ و به پدر و مادر نیکى کنید.

ایشان بلافاصله به بروجرد رفت. عروسى که تمام شد، گفت: حالا مى خواهى بروى، برو. ایشان مى فرمود: بروجردى شدن من مرهون این خانمى بود که پدرم براى من گرفت.

یک عروس جوان چگونه عمر را صرف مى کند که محصول عمر او آیت اللّه بروجردى مى شود؟ یک خانم چگونه عمرش را خرج مى کند که محصول همان عمر نُه ساله، امام مجتبى، امام حسین، زینب کبرى و حضرت کلثوم مى شود؟ در قیامت خیلى از مردها به خاطر خانم هایشان باید به جهنم بروند و بسیارى نیز در اعلى علیین قرار مى گیرند.

یوسف عزیز، هفت سال عمرش را این گونه براى یک ملت خرج کرد و نگفت که در میان این ملت، ممکن است بى دین، بى نماز و کافر هم باشد. اگر خدا مى خواست، ریشه ایشان را مى زد. عمر خود را در چه مسیرى بپردازم؟ در برابر این هزینه کردن، دریافتى ابدى دارد. وقت مردن این افراد، خدا خطاب مى کند:

«یَاأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ» [4]

اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته! به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.

شصت ـ هفتاد سال، در دنیا به تو عمر دادم، خوب کاشتى، خوب عمل کردى و خوب عمرت را خرج کردى. اکنون خود من به انتظار تو هستم. ربى که از تو کمال رضایت را دارد. این «ارجعى» را یادمان باشد که کلام شخص خداوند است. عده اى هم هستند که قرآن مى فرماید: به لحظه مرگ که مى رسند، اوضاع تاریک بسیارى را مى بینند و به خدا مى گویند:

«رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ» [5]

پروردگارا! مرا[براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده، به دنیا]بازگردان.

تا این عمر به لجن کشیده را جبران کنم.

«إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» [6]

[به او مى گویند:]این چنین نیست[که مى گویى]بدون تردید، این سخنى بى فایده است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مى شوند.

اکنون به تو مى گویم که عمر را صرف دشمنان من کردن، چه تاوانى دارد. عمرى که مانند عمر یوسف خرج مى شود، مرکبى براى صاحب آن است. عمرى که مانند عمر زلیخا خرج مى شود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: مانند قاطرى است که مهار گسیخته، صاحبش را تحویل جهنم مى دهد. جلال الدین رومى در یک شعر مفصل، این دو نوع انسان را ترسیم کرده است. انسان نقشه بکشد که چگونه سر مردم کلاه بگذارم.

  • آن یکى خورشید علیین بودوین دگر خفاش کالسجین بود[7]

یکى از عیب ها خشم و انتقام جویى است. یوسف ده سال داشت که او را از پدر جدا کردند و در چاه انداختند. اکنون در سفر سوم، به مصر آمده اند. گفتند: اى عزیز! تکلیف ما چیست؟ تو همانى که به تو ظلم کردیم. مى خواهى با ما چه کنى؟ قرآن مى گوید: این انسان بى عیب، به برادران گفت:

«لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» [8]

امروز هیچ ملامت و سرزنشى بر شما نیست.

  • آن یکى نورى ز هر عیبى برى       وین یکى کورى گداى هر درى
  • آن یکى ماهى که بر پروین زند       وین یکى کرمى که بر سرگین زند
  • آن یکى یوسف رخى عیسى نفس   وین  یکى گرگى و یا خر با جرس
  • وآن یکى پران شده در لا مکان        وین یکى در کاهدان هم چون سگان
  • آن یکى سلطان عالى مرتبت      وین یکى در گلخنى در تعزیت
  • این یکى خلقى ز اکرامش خجل      وین یکى از بى نوایى منفعل
  • آن یکى سرور شده ز اهل زمان     وین یکى در خاک خوارى بس نهان[9]

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان

منبری زیبا از استاد انصاریان با عنوان معامله عمر با خدا

 در این متن به معامله عمر با خدا با موضوع اهتمام به عمر انسان در اسلام پرداخته شده است.


در آیات سوره مبارکه یوسف، از دو عمر بحث به میان آمده است: عمرى که صاحب آن به علت بصیرت، عاقبت اندیشى و اتصال به فرهنگ پاک حق، آن را به عبادت خالصانه و خدمت مخلصانه تبدیل کرد. او در تبدیل آن، به اندازه اى استوار بود که هیچ چیز نتوانست مانع حرکت او شود. حتی روزى هم که ناجوانمردانه او را محکوم کردند و در کمال بى گناهى به زندان افتاد. از آیات قرآن استفاده مى شود که زندان را براى هم زندانى هاى خود، به کلاس معرفت تبدیل کرد. ظاهر محل، براى او مهم نبود که این جا زندان و جایى است که باید حوصله اش سر برود، دلش تنگ شود و التماس کند. این ملاحظات براى او نبود؛ از این رو، آن را به کلاس معرفت تبدیل کرد.

قرآن بخشى از درس هاى الهى و ملکوتى او را نقل مى کند. این یک عمر بود که به عبادت و خدمت ماندگار تبدیل شد. قرآن کریم پاداش عابدان را با کلمه «ابد» یا «خالد» بیان کرده است. پاداش بندگان پاک را که بیان مى کند، آن را خالد و ابدى توصیف مى کند. خداوند چه لطفى به انسان دارد که زمان کوتاهى را در اختیار او قرار مى دهد و او آن را سرمایه قرار مى دهد تا نتیجه ابدى و دائمى بدهد.

یکى از آرزوهاى گناه کاران حرفه اى در قیامت، بازگشت به دنیا است که این عمر کم را به سرمایه جاودانى تبدیل کنند، اما پاسخ ایشان این است که بازگشتى براى شما نیست.

یک عمر هم، عمر خانمى بود که به فرهنگ مادى آلوده بود که با اختیار خود، زمان محدود را به موج شهوات حرام و مجالس لغو و بازى گرى و بطالت تبدیل کرد. خداوند از این مجالس، که قاتل عمر است، اسم مى برد:

«فِى جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ» [1]

در بهشت ها از یک دیگر مى پرسند.

وقتى بهشتى ها در بهشت قرار مى گیرند، خداوند به ایشان، اشرافى بر جهنمى ها مى دهد که بدانند و لمس کنند از چه تنگنایى رها شده اند و با بیدارى از چه چاه عمیقى رد شده اند. خداوند به آنان اجازه مى دهد که با جهنمى ها سخن بگویند:

«مَا سَلَکَکُمْ فِى سَقَرَ» [2]

[به آنان رو کرده]مى گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟

چه چیزى شما را به این جا کشید؟ آنان چهار جواب مى دهند: یکى این که «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ»[3]؛ ما در مجالس گناه و باطل و لغو و بیهوده شرکت داشتیم.

معامله عمر با خدا

روایتى را شیعه و سنى نقل کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید: اولین بار که مردم وارد محشر مى شوند، چهار سؤال از ایشان مى شود. اولین سؤالى که از انسان دارند، این است: «من العمر فیما أفنیت»؛ زمانى را که در اختیار تو گذاشتیم، به عشق چه کسى تمام کردى؟ در کدام مجلس و در چه راه و هدفى مصرف کردى؟ عمر سرمایه کمى نیست.

آن گونه که در ذهن دارم، نزدیک بیست کتاب هست که باید بخوانید و محاسبه کنید که براى یک دقیقه عمر، خداوند باید چند میلیارد چرخ را با نظم خاص، در هستى بچرخاند. اگر در یکى از آن ها اختلالى صورت گیرد، رشته عمر پاره مى شود؛ براى مثال همین لحظه که خورشید در نیمکره غربى در حال تابش است، اگر براى خورشید اختلالى پیش بیاید؛ مثلاً فاصله اش از زمین بیش تر یا کم تر شود، همه موجودات زنده منظومه شمسى مى میرند. فعل و انفعالات زمین و گردش آن به دور خورشید یا هوایى که دور کره زمین است اگر پنج متر بالاتر برود، به دقیقه نمى رسد که همه موجودات مى میرند.

در قیامت از تو مى پرسند: گوهرى که به تو دادیم که از گرداندن میلیاردها چرخ به وجود آمده بود، در کجا معامله کردى؟ انبیاء با بیش از قیمت خودش آن را معامله کردند:

«قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُکِى وَمَحْیَاىَ وَمَمَاتِى للّه ِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» [4]

بگو: مسلّماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى خدا، پروردگار جهانیان است.

من از تصور این داد و ستد عاجزم. ظاهراً این داستان از مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى نقل شده است که پادشاهى در شکارگاه، چشمش به آهویى افتاد و آن را دنبال کرد. اسب پادشاه توان این را که به آهو برسد، نداشت. آهو شاه را در بیابان بسیار دواند تا این که راه را گم کرد. از دور دیوارهاى گلى به نظرش آمد. در خانه اى را زد. پیرزنى بیرون آمد. پادشاه گفت: تشنه ام. پیرزن آب خنک آورد و شکارچى از مرگ نجات یافت. نشانى خود را به او داد و گفت: اگر روزى گذر تو به این منطقه افتاد، نزد من بیا.

روزى پیرزن به امیدى این راه را پیمود و به کاخ، نزد شاه آمد. شاه رو به درباریان کرد و گفت: این زن، مرا از مرگ حتمى نجات داده است. درباریان گفتند: اگر همه سلطنت خود را به او بدهى، مساوى مى شود.

آن گاه مرحوم آقا شیخ مى گوید: امام حسین(علیه السلام) هر چه داشت به سلطان اصلى پرداخت. چه چیزى به او بدهد که از مساوى بیش تر شود؟ عاقل تر از انبیاء و ائمه، کسى در این دنیا زندگى نکرده است که این عمر را که محصول چرخش میلیاردها چرخ بوده است، تقدیم بندگان خدا کردند.

کسانى که عمر را به گناه و خواب اضافه و همراهى بازى گران گذراندند، اگر فردا نتوانند اولین سؤال را جواب بدهند، نوبت به سؤال دوم نمى رسد. یک روایت بسیار جالبى از پیامبر و اهل بیت رسیده است که براى انسان در شبانه روز، شش ساعت خواب کافى است.

تقسیم بندى ساعات عمر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید:

«عَلى العاقلِ أَن یَکونَ لَهُ ساعاتٌ»، بر عهده انسان اندیشمند است که خالى از ساعاتى نباشد.

«سَاعَةٌ یُناجى فِیهِ رَبَّه»، یک بخش را با خدا سر و سرّ داشته باشد، سود و منفعتى دارد که خدا مى داند.

«وَسَاعَةٌ یُحاسِبُ فِیهِ نَفْسَهُ، در یک بخش، حساب گر خود باشد که عمرم در چه راهى گذشت.

«وَسَاعَةٌ یتُفَکَر فِیما صَنَع اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ» [5]

ساعتى هم حساب کند که خداوند عالم تاکنون چگونه با او معامله کرده است.

«کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرتَهُ»؛ من پرده درى کردم، اما تو پوشاندى. پنجاه سال است که پرده پوشى مى کنى. چه زمانى پرده از کار من برمى دارى؟ حوصله من از بنده ام سر نمى رود. «وَکَمِ من فادِحٍ مِنَ البلاءِ أَقلتَهُ»؛ خودت سفارش کردى که اگر با کسى معامله کردید، اقاله کنید و پس بگیرید. چه بلاها و گناهانى که تو اقاله کردى. «وَکَمِ مِن اِثارٍ وَقَیتَهُ»؛ در طول عمرم چه قدر مى خواستم در گناهان زشت بیفتم، ولى تو مرا حفظ کردى. «وَکَم مِن مَکْروهٍ دفَعَتَهُ»؛ صد ها بار بنا بود حادثه براى تو پیش بیاید و من دفع کردم. «وَکَم مِن ثَناءٍ جَمیلٍ لَستُ أَهلاً لَهُ نَشَرتَهُ»؛ هر جا مى روى تعریف تو را مى کنند. چه قدر انسان، عالى است. نمى دانند که باطن من با تو، چگونه است. یک ساعت هم بنشینید خوبى هاى خدا را در حق خودتان مرور کنید.

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان


درباره سايت

مبلغ

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً39 ( این سنّت خداست در حق ) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند.

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز:
  • وحیدکیانی
کپی برداری از مطالب سایت با دادن لینک کاملا شرعی و قانونی است
  • صفحه نخست
  • وحید کیانی