۵ مطلب با موضوع «سخنرانی» ثبت شده است

منبری زیبا از استاد انصاریان با عنوان معامله عمر با خدا

 در این متن به معامله عمر با خدا با موضوع اهتمام به عمر انسان در اسلام پرداخته شده است.


در آیات سوره مبارکه یوسف، از دو عمر بحث به میان آمده است: عمرى که صاحب آن به علت بصیرت، عاقبت اندیشى و اتصال به فرهنگ پاک حق، آن را به عبادت خالصانه و خدمت مخلصانه تبدیل کرد. او در تبدیل آن، به اندازه اى استوار بود که هیچ چیز نتوانست مانع حرکت او شود. حتی روزى هم که ناجوانمردانه او را محکوم کردند و در کمال بى گناهى به زندان افتاد. از آیات قرآن استفاده مى شود که زندان را براى هم زندانى هاى خود، به کلاس معرفت تبدیل کرد. ظاهر محل، براى او مهم نبود که این جا زندان و جایى است که باید حوصله اش سر برود، دلش تنگ شود و التماس کند. این ملاحظات براى او نبود؛ از این رو، آن را به کلاس معرفت تبدیل کرد.

قرآن بخشى از درس هاى الهى و ملکوتى او را نقل مى کند. این یک عمر بود که به عبادت و خدمت ماندگار تبدیل شد. قرآن کریم پاداش عابدان را با کلمه «ابد» یا «خالد» بیان کرده است. پاداش بندگان پاک را که بیان مى کند، آن را خالد و ابدى توصیف مى کند. خداوند چه لطفى به انسان دارد که زمان کوتاهى را در اختیار او قرار مى دهد و او آن را سرمایه قرار مى دهد تا نتیجه ابدى و دائمى بدهد.

یکى از آرزوهاى گناه کاران حرفه اى در قیامت، بازگشت به دنیا است که این عمر کم را به سرمایه جاودانى تبدیل کنند، اما پاسخ ایشان این است که بازگشتى براى شما نیست.

یک عمر هم، عمر خانمى بود که به فرهنگ مادى آلوده بود که با اختیار خود، زمان محدود را به موج شهوات حرام و مجالس لغو و بازى گرى و بطالت تبدیل کرد. خداوند از این مجالس، که قاتل عمر است، اسم مى برد:

«فِى جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ» [1]

در بهشت ها از یک دیگر مى پرسند.

وقتى بهشتى ها در بهشت قرار مى گیرند، خداوند به ایشان، اشرافى بر جهنمى ها مى دهد که بدانند و لمس کنند از چه تنگنایى رها شده اند و با بیدارى از چه چاه عمیقى رد شده اند. خداوند به آنان اجازه مى دهد که با جهنمى ها سخن بگویند:

«مَا سَلَکَکُمْ فِى سَقَرَ» [2]

[به آنان رو کرده]مى گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟

چه چیزى شما را به این جا کشید؟ آنان چهار جواب مى دهند: یکى این که «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ»[3]؛ ما در مجالس گناه و باطل و لغو و بیهوده شرکت داشتیم.

معامله عمر با خدا

روایتى را شیعه و سنى نقل کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید: اولین بار که مردم وارد محشر مى شوند، چهار سؤال از ایشان مى شود. اولین سؤالى که از انسان دارند، این است: «من العمر فیما أفنیت»؛ زمانى را که در اختیار تو گذاشتیم، به عشق چه کسى تمام کردى؟ در کدام مجلس و در چه راه و هدفى مصرف کردى؟ عمر سرمایه کمى نیست.

آن گونه که در ذهن دارم، نزدیک بیست کتاب هست که باید بخوانید و محاسبه کنید که براى یک دقیقه عمر، خداوند باید چند میلیارد چرخ را با نظم خاص، در هستى بچرخاند. اگر در یکى از آن ها اختلالى صورت گیرد، رشته عمر پاره مى شود؛ براى مثال همین لحظه که خورشید در نیمکره غربى در حال تابش است، اگر براى خورشید اختلالى پیش بیاید؛ مثلاً فاصله اش از زمین بیش تر یا کم تر شود، همه موجودات زنده منظومه شمسى مى میرند. فعل و انفعالات زمین و گردش آن به دور خورشید یا هوایى که دور کره زمین است اگر پنج متر بالاتر برود، به دقیقه نمى رسد که همه موجودات مى میرند.

در قیامت از تو مى پرسند: گوهرى که به تو دادیم که از گرداندن میلیاردها چرخ به وجود آمده بود، در کجا معامله کردى؟ انبیاء با بیش از قیمت خودش آن را معامله کردند:

«قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُکِى وَمَحْیَاىَ وَمَمَاتِى للّه ِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» [4]

بگو: مسلّماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى خدا، پروردگار جهانیان است.

من از تصور این داد و ستد عاجزم. ظاهراً این داستان از مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى نقل شده است که پادشاهى در شکارگاه، چشمش به آهویى افتاد و آن را دنبال کرد. اسب پادشاه توان این را که به آهو برسد، نداشت. آهو شاه را در بیابان بسیار دواند تا این که راه را گم کرد. از دور دیوارهاى گلى به نظرش آمد. در خانه اى را زد. پیرزنى بیرون آمد. پادشاه گفت: تشنه ام. پیرزن آب خنک آورد و شکارچى از مرگ نجات یافت. نشانى خود را به او داد و گفت: اگر روزى گذر تو به این منطقه افتاد، نزد من بیا.

روزى پیرزن به امیدى این راه را پیمود و به کاخ، نزد شاه آمد. شاه رو به درباریان کرد و گفت: این زن، مرا از مرگ حتمى نجات داده است. درباریان گفتند: اگر همه سلطنت خود را به او بدهى، مساوى مى شود.

آن گاه مرحوم آقا شیخ مى گوید: امام حسین(علیه السلام) هر چه داشت به سلطان اصلى پرداخت. چه چیزى به او بدهد که از مساوى بیش تر شود؟ عاقل تر از انبیاء و ائمه، کسى در این دنیا زندگى نکرده است که این عمر را که محصول چرخش میلیاردها چرخ بوده است، تقدیم بندگان خدا کردند.

کسانى که عمر را به گناه و خواب اضافه و همراهى بازى گران گذراندند، اگر فردا نتوانند اولین سؤال را جواب بدهند، نوبت به سؤال دوم نمى رسد. یک روایت بسیار جالبى از پیامبر و اهل بیت رسیده است که براى انسان در شبانه روز، شش ساعت خواب کافى است.

تقسیم بندى ساعات عمر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید:

«عَلى العاقلِ أَن یَکونَ لَهُ ساعاتٌ»، بر عهده انسان اندیشمند است که خالى از ساعاتى نباشد.

«سَاعَةٌ یُناجى فِیهِ رَبَّه»، یک بخش را با خدا سر و سرّ داشته باشد، سود و منفعتى دارد که خدا مى داند.

«وَسَاعَةٌ یُحاسِبُ فِیهِ نَفْسَهُ، در یک بخش، حساب گر خود باشد که عمرم در چه راهى گذشت.

«وَسَاعَةٌ یتُفَکَر فِیما صَنَع اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ» [5]

ساعتى هم حساب کند که خداوند عالم تاکنون چگونه با او معامله کرده است.

«کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرتَهُ»؛ من پرده درى کردم، اما تو پوشاندى. پنجاه سال است که پرده پوشى مى کنى. چه زمانى پرده از کار من برمى دارى؟ حوصله من از بنده ام سر نمى رود. «وَکَمِ من فادِحٍ مِنَ البلاءِ أَقلتَهُ»؛ خودت سفارش کردى که اگر با کسى معامله کردید، اقاله کنید و پس بگیرید. چه بلاها و گناهانى که تو اقاله کردى. «وَکَمِ مِن اِثارٍ وَقَیتَهُ»؛ در طول عمرم چه قدر مى خواستم در گناهان زشت بیفتم، ولى تو مرا حفظ کردى. «وَکَم مِن مَکْروهٍ دفَعَتَهُ»؛ صد ها بار بنا بود حادثه براى تو پیش بیاید و من دفع کردم. «وَکَم مِن ثَناءٍ جَمیلٍ لَستُ أَهلاً لَهُ نَشَرتَهُ»؛ هر جا مى روى تعریف تو را مى کنند. چه قدر انسان، عالى است. نمى دانند که باطن من با تو، چگونه است. یک ساعت هم بنشینید خوبى هاى خدا را در حق خودتان مرور کنید.

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان


منبری زیبا از استاد انصاریان با عنوان فرصت دانستن دنیا‌

در این بخش متن سخنرانی با عنوان فرصت دانستن دنیا‌ در موضوع اهتمام به عمر انسان در اسلام آورده شده است.


وجود مبارک رسول خدا(صلى الله علیه و آله) همه فرصت هایى که خداوند مهربان به انسان عنایت مى کند را به عنوان غنیمت، یعنى سرمایه اى قابل سود به حساب آورده که این فرصت ها به شکل ها و صورت هاى گوناگون در اختیار انسان قرار مى گیرد و خدا نیز احدى را از این فرصت ها غریب، تنها و بیگانه نمى گذارد. چون کریم، رحیم، ودود و مهربان است. پس به کمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد. خاک مرده را تبدیل به انسان کرد که این انسان از عظیم ترین سرمایه هاى خداوندى بهره مند شده و به حیاتى برسد که خودش در قرآن از آن به «عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ».[1]تعبیر کرده است که جاى این زندگى، در دنیاى بعد است.

اگر کسى بگوید: چرا این زندگى را در آنجا به من مى دهند؟ جوابش این است که: شما در حقیقت درخواست مى کنید که اقیانوس کبیر را در استکان بریزند و این کار شدنى نیست. بعد ممکن است بگوید: خدا که قدرت دارد؟ باید گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمى گیرد. خدا قدرت بى نهایت است، ولى قرار گرفتن اقیانوس کبیر در استکان، امرى محال است، البته اشکال از ماده است که این توان را ندارد که مانند اقیانوسى در استکان جا بگیرد، وگرنه ضعف و اشکال از ناحیه قدرت خدا نیست.

همیشه باید فعل و انفعالات در دایره قدرت بیاید. نه اینکه اینجا قدرت خدا ناقص است، بلکه این فعل و انفعال، میدان ندارد. اقیانوس کبیر قبول نمى کند که در استکان برود و استکان نیز قبول نمى کند که اقیانوس در آنجا بگیرد واین ربطى به خدا و قدرت او ندارد.وقتى خداوند در قرآن مجید مى فرماید:جاى شما در بهشتى است که پهناى آن از آسمان ها و زمین بیشتر است، هیچ کسى نمى تواند پهناى آسمان و زمین را به دست بیاورد. این بهشت، اجر درست کارى شماست. این بهشت مانند اقیانوسى است. زندگى محدود ما نیز مانند استکان است. بهشت را نمى شود به این طرف- دنیا- بیاورند و به شما بدهند، اینجا نیز نمى شود که شما را ابدى قرار دهند؛ چون نسل و انسان هاى دیگر مى خواهند وارد زمین شوند و ما باید برویم که جا براى آن ها باز شود. اینجا جا تنگ است.

ارزش فرصت ها در قرآن و روایات

ارزش فرصت ها در قرآن مجید و روایات بیان شده است. انسان اگر از این فرصت ها غافل و بى توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند وقتى به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس مى کند که مرا دوباره به کنار آن فرصت ها برگردان.آن ها جواب مى دهند که ما نظام عالم دنیا را به هم ریخته ایم و خورشیدش را خاموش کرده ایم: «إِذَا الشَّمْسُ کُوّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ».[2]ستاره ها را تیره و تار کردیم، کوه ها را مانند پنبه حلّاج، گرد و غبارش را به باد دادیم، دیگر دنیایى وجود ندارد که تو را برگردانیم. اگر هم وجود داشت، در اراده ما نبود که به کسى دوبار عمر بدهیم. فرصت فقط یک بار است.

شما تاکنون شنیده اید که از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا به حال، دو مرتبه جوانى را به کسى بدهند؟ یک بار جوان مى شود، و بعد پیر مى شود و بعد هم مى میرد. هیچ پیرى را به جوانى برنگردانده اند.
اگر بنا بود که پیرى را به جوانى برگردانند، پیغمبران اولوالعزم مانند نوح(علیه السلام) را برمى گرداندند که نهصد و پنجاه سال دیگر عمر کند، اما آن ها درخواست نکردند؛ چون مى دانستند که در این دستگاه، این درخواست را قبول نمى کنند.آیه اى از فرصت هاى از دست رفته و آن هایى که از دست دادند، در سوره مبارکه فاطر است که: «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ».[3]

این «هم» که ضمیر جمع است؛ یعنى آن هایى که فرصت هاى الهى را از دست دادند؛ ماه مبارک رمضان، فرصت زیبایى براى روزه گرفتن است، شما اگر این فرصت را غنیمت می دانستید؛ یعنى از این سرمایه بهره می بردید. پیغمبر اعظم(صلى الله علیه و آله) مى فرمایند: «انفسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاءکم فیه مستجاب».[4]وقتى در ماه رمضان مى خوابید، در خواب که کسى مکلّف نیست، خدا به نویسنده هاى اعمال مى گوید: خواب بنده مرا به عنوان تسبیحِ من بنویسید. از دست دادن فرصت هااز این سرمایه بهره ببرید. اما عده اى فرصت را از دست دادند، همان گونه که سال هاى قبل از دست دادند و سال هاى بعد نیز ممکن است از دست بدهند.

شما این فرصت را غنیمت دانستید. فرصت عمر، مال، زیبایى، سلامت، آبرو، بیان، قلم و کار، فرصت هاى الهى است: کسانى که همه فرصت ها را از دست دادند، در جهنم فریاد مى کشند؛ چون در آنجا خواب نیست و کسى در آن عذاب، خوابش نمى برد. بیدارى و تشنگى و گرسنگى است، خوردن آب هاى جوشان جهنم و به هم ریختن مزاج دوزخیان که پیوسته ناله مى کنند.ناله آن ها چیست؟ خدا مى گوید: این است که: خدایا! ما را از جهنم بیرون ببر! که چه کار کنیم؟ «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[5] ما در زمانى که در دنیا بودیم، به شکلى زندگى کردیم که مورد پسند تو نبود؛ چون زندگانى ما انسانى، اخلاقى و عاطفى نبوده، بلکه زندگى ما، زندگى حیوانى بوده است. به قول سعدى:

  • گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار

عدّه اى که در زندگى آن ها ظلم و ستم بود، همیشه دل ها را مى سوزاندند، مال مردم را مى خوردند، مردم را مى ترساندند، عرق خورى، چاقو کشى، فحاشى، که هیچ حیوانى در عالم این گونه زندگى نمى کند.

حکایت انوشیروان و وزیر

مى نویسند: انوشیروان با وزیرش رد مى شدند، به خرابه اى رسیدند، دو جغد با هم حرف مى زدند. بوذرجمهر شخص باسوادى بود، که هم زبان ایرانى را استاد بود و هم زبان هندى را. «کلیله و دمنه» را ایشان اولین بار از زبان هندى به زبان ساسانى برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع به عربى برگرداند و ملّاحسین کاشفى سبزوارى به فارسى برگرداند و به نام «انوار سهیلى» نامید که کتاب خیلى خوبى است.این کتاب عیب ها و حسن ها را از زبان حیوانات بیان کرده است که آن عالم هندى ساخته بود. بوذرجمهر چون آن را ترجمه کرد مشهور شد که بوذرجمهر زبان حیوانات را مى فهمد.

انوشیروان به بوذرجمهر گفت: این دو جغد به همدیگر چه مى گویند؟ گفت:ممکن است دوست نداشته باشند که ما بدانیم چه مى گویند. گفت: نه، بگو آن ها چه مى گویند. گفت: آن جغد خاکسترى، جغد نر است و آن جغد دیگر، ماده است. جغد خاکسترى به خواستگارى دختر این جغد ماده آمده است براى پسر خودش. دارند با هم صحبت مى کنند تا مقدمات را فراهم کنند. آن جغد ماده مى گوید: دختر من در زیبایى، پر زدن و حرف زدن کم نظیر است، پس مهریه اش سنگین است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از کجا بیاورد. گفت: تا این مرد- انوشیروان- بر سر کار است، این مملکت رو به خرابى است و هر چه خرابه بخواهى، پیدا مى شود. تا ستمگران سرکار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگى و هم گره هاى زندگى مردم زیاد است. همه مردم دچار چه کنم چه کنم هستند. این طبع ستم و ستمکار است. واعظ خوش بیان و خوش قیافه اى را سى روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.

از روز اول ماه رمضان شروع به تفسیر آیات بهشت کرد و از نعمت هایش گفت. بعد روز بیست و نهم روى منبر نشست، کسى به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نکرده اید، ممکن است فردا عید فطر شود، شما بیست و نه روز را از بهشت گفتى، یک روز نیز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را که مى روید و مى بینید، من جایى را که نمى بینید، مى گویم.فرصت از دست دادگان ناله مى کنند که خدایا! ما را از دوزخ درآور تا به دنیا برگردیم و فرصت ها را غنیمت بدانیم؛ صدقه بدهیم، انفاق کنیم، درمانگاه، بیمارستان و مدرسه بسازیم، دختران بى جهیزیه را شوهر بدهیم، بى خانه ها را خانه دار کنیم، ماه رمضان را روزه بگیریم، نماز بخوانیم، کسى را مسخره نکنیم، آبروى کسى را نبریم، کسى را به خاک سیاه ننشانیم و نان کسى را نبریم. «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[6]غیراز آنچه که انجام دادیم، انجام دهیم؛ چون آن هایى که ما انجام دادیم ، سوزاندن فرصت ها بود. این حرف دوزخیان است. ببینید که ازدست دادن فرصت، مساوى با جهنم است.

علما و غنیمت شمردن فرصت

آن کسى که فرصت ها را از دست مى دهد، بدبخت است. در منطقه مامقان آذربایجان، بچه اى دوازده ساله بود که سواد نداشت و چوپان بود. او در همین سن و سال، به همین مسأله فرصت و غنیمت دانستن آن برخورد کرد. این بیدارى چنان در او اثر کرد که نزد پدر آمد و گفت: بابا! مى خواهم به دنبال تحصیل بروم و این فرصت جوانى و عمرم را غنیمت بدانم. پدرش قبول کرد. آن زمان حوزه علمیه تبریز خیلى قوى بود. رفت و مشغول تحصیل شد.

روزى به مامقان براى دیدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: مى خواهم از تبریز به نجف بروم، پدرش قبول کرد. شما کتاب هاى شیعه را در این دو قرن اخیر مشاهده کنید، حدود بیست کتاب را مى توانم اسم ببرم که این چوپانِ مامقانى که بعد از مدتى آیت الله العظمى حاج شیخ محمد حسن مامقانى، همطراز شیخ انصارى، حاج میرزا حبیب الله رشتى شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسیر حرف دارد و صاحب نظر است. این غنیمت دانستن فرصت است.

این قدر گدازاده در تاریخ سراغ داریم که از شاهان عالم شاه تر شدند، اما در عالم معنا مى دانید که مؤسس حوزه با عظمت قم چه کسى است؟ مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن فرید اراکى، مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى، مرحوم آیت الله العظمى آقا مرعشى نجفى و خیلى از علماى دیگر از شاگردان ایشان بودند که همه آن ها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حکمت بودند.پدر آیت الله العظمى حائرى در یزد قصاب بود، اما وقتى کسى فرصت را غنیمت مى شمارد، یا ثروتمندى که ثروتش را غنیمت مى داند، این چنین مى شود. من دوستى دارم که نزدیک به هفتاد سال دارد. سه شب مرا براى صرف شام دعوت کرد. او چند جنس از چین و پاکستان و چند کشور دیگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و دیوار برایش پول مى بارد.

همسرش مى گفت: او شب ها را حداکثر چهار ساعت مى خوابد. ساعت ده شب مى خوابد و دو نیمه شب بیدار مى شود و تا اذان صبح یا در سجده یا در رکوع در حال گریه است. با او که مى نشینى مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست مى خورد. با پیراهن عربى زندگى مى کند. تاکنون با پول شخصى خودش بیش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بیمارستانى در شهر خودشان ساخته است که هرکس از بیرون مریض مى آورد و جا ندارد در یکى از اتاق هاى مانند هتل آن مى ماند، و غذایش را رایگان مى دهند تا مریضش خوب شود. مسجدى در یکى از شهرها ساخته است که نمونه ندارد. این چنین شخصى را غنیمت دان فرصت مال مى گویند.

افرادى نیز فرصت قلم را مانند علّامه حلّى غنیمت مى شمارند و پانصد و بیست و سه جلد کتاب مى نویسند. مرحوم فیض کاشانى، سیصد جلد کتاب نوشته است. سعدى دو کتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همین دو کتاب جهانى شده است.شما جوان ها فرصت علم را با خواب طولانى نکشید. فرصت عمر را با رفیق بازى و سر کوچه و سر چهارراه به بطلان نکشید و بیهوده نابود نکنید. بیست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهید. مگر سعدى از مادر به دنیا آمد، شاعر بود؟ بچه یتیمى بود که خودش مى گوید:

  • مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلى از سر برفتم پدر

من یتیم بودم، اما سعدى شدم. فرصت ها را غنیمت بدانید. روزى مى آید که به خدا مى گویید: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحیح خرج کنیم، اما مى گویند: نه. اما به دوزخیان جواب مى دهند: «أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ».[7]آیا من به اندازه کسى که در عمر خود متذکر حقایق باشد و فرصت ها را غنیمت بداند، به شما عمر ندادم؟ یعنى شما هم به اندازه اى که در آن فرصت بهشت را به دست بیاورید، فرصت دارید.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »

حجة الاسلام انصاریان



درباره سايت

مبلغ

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً39 ( این سنّت خداست در حق ) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند.

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز:
  • وحیدکیانی
کپی برداری از مطالب سایت با دادن لینک کاملا شرعی و قانونی است
  • صفحه نخست
  • وحید کیانی