۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

منبری زیبا از استاد انصاریان با عنوان فرصت دانستن دنیا‌

در این بخش متن سخنرانی با عنوان فرصت دانستن دنیا‌ در موضوع اهتمام به عمر انسان در اسلام آورده شده است.


وجود مبارک رسول خدا(صلى الله علیه و آله) همه فرصت هایى که خداوند مهربان به انسان عنایت مى کند را به عنوان غنیمت، یعنى سرمایه اى قابل سود به حساب آورده که این فرصت ها به شکل ها و صورت هاى گوناگون در اختیار انسان قرار مى گیرد و خدا نیز احدى را از این فرصت ها غریب، تنها و بیگانه نمى گذارد. چون کریم، رحیم، ودود و مهربان است. پس به کمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد. خاک مرده را تبدیل به انسان کرد که این انسان از عظیم ترین سرمایه هاى خداوندى بهره مند شده و به حیاتى برسد که خودش در قرآن از آن به «عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ».[1]تعبیر کرده است که جاى این زندگى، در دنیاى بعد است.

اگر کسى بگوید: چرا این زندگى را در آنجا به من مى دهند؟ جوابش این است که: شما در حقیقت درخواست مى کنید که اقیانوس کبیر را در استکان بریزند و این کار شدنى نیست. بعد ممکن است بگوید: خدا که قدرت دارد؟ باید گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمى گیرد. خدا قدرت بى نهایت است، ولى قرار گرفتن اقیانوس کبیر در استکان، امرى محال است، البته اشکال از ماده است که این توان را ندارد که مانند اقیانوسى در استکان جا بگیرد، وگرنه ضعف و اشکال از ناحیه قدرت خدا نیست.

همیشه باید فعل و انفعالات در دایره قدرت بیاید. نه اینکه اینجا قدرت خدا ناقص است، بلکه این فعل و انفعال، میدان ندارد. اقیانوس کبیر قبول نمى کند که در استکان برود و استکان نیز قبول نمى کند که اقیانوس در آنجا بگیرد واین ربطى به خدا و قدرت او ندارد.وقتى خداوند در قرآن مجید مى فرماید:جاى شما در بهشتى است که پهناى آن از آسمان ها و زمین بیشتر است، هیچ کسى نمى تواند پهناى آسمان و زمین را به دست بیاورد. این بهشت، اجر درست کارى شماست. این بهشت مانند اقیانوسى است. زندگى محدود ما نیز مانند استکان است. بهشت را نمى شود به این طرف- دنیا- بیاورند و به شما بدهند، اینجا نیز نمى شود که شما را ابدى قرار دهند؛ چون نسل و انسان هاى دیگر مى خواهند وارد زمین شوند و ما باید برویم که جا براى آن ها باز شود. اینجا جا تنگ است.

ارزش فرصت ها در قرآن و روایات

ارزش فرصت ها در قرآن مجید و روایات بیان شده است. انسان اگر از این فرصت ها غافل و بى توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند وقتى به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس مى کند که مرا دوباره به کنار آن فرصت ها برگردان.آن ها جواب مى دهند که ما نظام عالم دنیا را به هم ریخته ایم و خورشیدش را خاموش کرده ایم: «إِذَا الشَّمْسُ کُوّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ».[2]ستاره ها را تیره و تار کردیم، کوه ها را مانند پنبه حلّاج، گرد و غبارش را به باد دادیم، دیگر دنیایى وجود ندارد که تو را برگردانیم. اگر هم وجود داشت، در اراده ما نبود که به کسى دوبار عمر بدهیم. فرصت فقط یک بار است.

شما تاکنون شنیده اید که از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا به حال، دو مرتبه جوانى را به کسى بدهند؟ یک بار جوان مى شود، و بعد پیر مى شود و بعد هم مى میرد. هیچ پیرى را به جوانى برنگردانده اند.
اگر بنا بود که پیرى را به جوانى برگردانند، پیغمبران اولوالعزم مانند نوح(علیه السلام) را برمى گرداندند که نهصد و پنجاه سال دیگر عمر کند، اما آن ها درخواست نکردند؛ چون مى دانستند که در این دستگاه، این درخواست را قبول نمى کنند.آیه اى از فرصت هاى از دست رفته و آن هایى که از دست دادند، در سوره مبارکه فاطر است که: «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ».[3]

این «هم» که ضمیر جمع است؛ یعنى آن هایى که فرصت هاى الهى را از دست دادند؛ ماه مبارک رمضان، فرصت زیبایى براى روزه گرفتن است، شما اگر این فرصت را غنیمت می دانستید؛ یعنى از این سرمایه بهره می بردید. پیغمبر اعظم(صلى الله علیه و آله) مى فرمایند: «انفسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاءکم فیه مستجاب».[4]وقتى در ماه رمضان مى خوابید، در خواب که کسى مکلّف نیست، خدا به نویسنده هاى اعمال مى گوید: خواب بنده مرا به عنوان تسبیحِ من بنویسید. از دست دادن فرصت هااز این سرمایه بهره ببرید. اما عده اى فرصت را از دست دادند، همان گونه که سال هاى قبل از دست دادند و سال هاى بعد نیز ممکن است از دست بدهند.

شما این فرصت را غنیمت دانستید. فرصت عمر، مال، زیبایى، سلامت، آبرو، بیان، قلم و کار، فرصت هاى الهى است: کسانى که همه فرصت ها را از دست دادند، در جهنم فریاد مى کشند؛ چون در آنجا خواب نیست و کسى در آن عذاب، خوابش نمى برد. بیدارى و تشنگى و گرسنگى است، خوردن آب هاى جوشان جهنم و به هم ریختن مزاج دوزخیان که پیوسته ناله مى کنند.ناله آن ها چیست؟ خدا مى گوید: این است که: خدایا! ما را از جهنم بیرون ببر! که چه کار کنیم؟ «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[5] ما در زمانى که در دنیا بودیم، به شکلى زندگى کردیم که مورد پسند تو نبود؛ چون زندگانى ما انسانى، اخلاقى و عاطفى نبوده، بلکه زندگى ما، زندگى حیوانى بوده است. به قول سعدى:

  • گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار

عدّه اى که در زندگى آن ها ظلم و ستم بود، همیشه دل ها را مى سوزاندند، مال مردم را مى خوردند، مردم را مى ترساندند، عرق خورى، چاقو کشى، فحاشى، که هیچ حیوانى در عالم این گونه زندگى نمى کند.

حکایت انوشیروان و وزیر

مى نویسند: انوشیروان با وزیرش رد مى شدند، به خرابه اى رسیدند، دو جغد با هم حرف مى زدند. بوذرجمهر شخص باسوادى بود، که هم زبان ایرانى را استاد بود و هم زبان هندى را. «کلیله و دمنه» را ایشان اولین بار از زبان هندى به زبان ساسانى برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع به عربى برگرداند و ملّاحسین کاشفى سبزوارى به فارسى برگرداند و به نام «انوار سهیلى» نامید که کتاب خیلى خوبى است.این کتاب عیب ها و حسن ها را از زبان حیوانات بیان کرده است که آن عالم هندى ساخته بود. بوذرجمهر چون آن را ترجمه کرد مشهور شد که بوذرجمهر زبان حیوانات را مى فهمد.

انوشیروان به بوذرجمهر گفت: این دو جغد به همدیگر چه مى گویند؟ گفت:ممکن است دوست نداشته باشند که ما بدانیم چه مى گویند. گفت: نه، بگو آن ها چه مى گویند. گفت: آن جغد خاکسترى، جغد نر است و آن جغد دیگر، ماده است. جغد خاکسترى به خواستگارى دختر این جغد ماده آمده است براى پسر خودش. دارند با هم صحبت مى کنند تا مقدمات را فراهم کنند. آن جغد ماده مى گوید: دختر من در زیبایى، پر زدن و حرف زدن کم نظیر است، پس مهریه اش سنگین است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از کجا بیاورد. گفت: تا این مرد- انوشیروان- بر سر کار است، این مملکت رو به خرابى است و هر چه خرابه بخواهى، پیدا مى شود. تا ستمگران سرکار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگى و هم گره هاى زندگى مردم زیاد است. همه مردم دچار چه کنم چه کنم هستند. این طبع ستم و ستمکار است. واعظ خوش بیان و خوش قیافه اى را سى روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.

از روز اول ماه رمضان شروع به تفسیر آیات بهشت کرد و از نعمت هایش گفت. بعد روز بیست و نهم روى منبر نشست، کسى به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نکرده اید، ممکن است فردا عید فطر شود، شما بیست و نه روز را از بهشت گفتى، یک روز نیز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را که مى روید و مى بینید، من جایى را که نمى بینید، مى گویم.فرصت از دست دادگان ناله مى کنند که خدایا! ما را از دوزخ درآور تا به دنیا برگردیم و فرصت ها را غنیمت بدانیم؛ صدقه بدهیم، انفاق کنیم، درمانگاه، بیمارستان و مدرسه بسازیم، دختران بى جهیزیه را شوهر بدهیم، بى خانه ها را خانه دار کنیم، ماه رمضان را روزه بگیریم، نماز بخوانیم، کسى را مسخره نکنیم، آبروى کسى را نبریم، کسى را به خاک سیاه ننشانیم و نان کسى را نبریم. «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[6]غیراز آنچه که انجام دادیم، انجام دهیم؛ چون آن هایى که ما انجام دادیم ، سوزاندن فرصت ها بود. این حرف دوزخیان است. ببینید که ازدست دادن فرصت، مساوى با جهنم است.

علما و غنیمت شمردن فرصت

آن کسى که فرصت ها را از دست مى دهد، بدبخت است. در منطقه مامقان آذربایجان، بچه اى دوازده ساله بود که سواد نداشت و چوپان بود. او در همین سن و سال، به همین مسأله فرصت و غنیمت دانستن آن برخورد کرد. این بیدارى چنان در او اثر کرد که نزد پدر آمد و گفت: بابا! مى خواهم به دنبال تحصیل بروم و این فرصت جوانى و عمرم را غنیمت بدانم. پدرش قبول کرد. آن زمان حوزه علمیه تبریز خیلى قوى بود. رفت و مشغول تحصیل شد.

روزى به مامقان براى دیدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: مى خواهم از تبریز به نجف بروم، پدرش قبول کرد. شما کتاب هاى شیعه را در این دو قرن اخیر مشاهده کنید، حدود بیست کتاب را مى توانم اسم ببرم که این چوپانِ مامقانى که بعد از مدتى آیت الله العظمى حاج شیخ محمد حسن مامقانى، همطراز شیخ انصارى، حاج میرزا حبیب الله رشتى شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسیر حرف دارد و صاحب نظر است. این غنیمت دانستن فرصت است.

این قدر گدازاده در تاریخ سراغ داریم که از شاهان عالم شاه تر شدند، اما در عالم معنا مى دانید که مؤسس حوزه با عظمت قم چه کسى است؟ مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن فرید اراکى، مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى، مرحوم آیت الله العظمى آقا مرعشى نجفى و خیلى از علماى دیگر از شاگردان ایشان بودند که همه آن ها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حکمت بودند.پدر آیت الله العظمى حائرى در یزد قصاب بود، اما وقتى کسى فرصت را غنیمت مى شمارد، یا ثروتمندى که ثروتش را غنیمت مى داند، این چنین مى شود. من دوستى دارم که نزدیک به هفتاد سال دارد. سه شب مرا براى صرف شام دعوت کرد. او چند جنس از چین و پاکستان و چند کشور دیگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و دیوار برایش پول مى بارد.

همسرش مى گفت: او شب ها را حداکثر چهار ساعت مى خوابد. ساعت ده شب مى خوابد و دو نیمه شب بیدار مى شود و تا اذان صبح یا در سجده یا در رکوع در حال گریه است. با او که مى نشینى مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست مى خورد. با پیراهن عربى زندگى مى کند. تاکنون با پول شخصى خودش بیش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بیمارستانى در شهر خودشان ساخته است که هرکس از بیرون مریض مى آورد و جا ندارد در یکى از اتاق هاى مانند هتل آن مى ماند، و غذایش را رایگان مى دهند تا مریضش خوب شود. مسجدى در یکى از شهرها ساخته است که نمونه ندارد. این چنین شخصى را غنیمت دان فرصت مال مى گویند.

افرادى نیز فرصت قلم را مانند علّامه حلّى غنیمت مى شمارند و پانصد و بیست و سه جلد کتاب مى نویسند. مرحوم فیض کاشانى، سیصد جلد کتاب نوشته است. سعدى دو کتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همین دو کتاب جهانى شده است.شما جوان ها فرصت علم را با خواب طولانى نکشید. فرصت عمر را با رفیق بازى و سر کوچه و سر چهارراه به بطلان نکشید و بیهوده نابود نکنید. بیست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهید. مگر سعدى از مادر به دنیا آمد، شاعر بود؟ بچه یتیمى بود که خودش مى گوید:

  • مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلى از سر برفتم پدر

من یتیم بودم، اما سعدى شدم. فرصت ها را غنیمت بدانید. روزى مى آید که به خدا مى گویید: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحیح خرج کنیم، اما مى گویند: نه. اما به دوزخیان جواب مى دهند: «أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ».[7]آیا من به اندازه کسى که در عمر خود متذکر حقایق باشد و فرصت ها را غنیمت بداند، به شما عمر ندادم؟ یعنى شما هم به اندازه اى که در آن فرصت بهشت را به دست بیاورید، فرصت دارید.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »

حجة الاسلام انصاریان



منبری از استاد انصاریان با عنوان ضرورت بهره گیری از فرصت ها

در این متن به ضرورت بهره گیری از فرصت ها با موضوع اهتمام به عمر انسان در اسلام پرداخته شده است

فرصت و غنیمت

فرصت چیست؟ مجموعه مایه هایى است که خداوند متعال از باب محبتش به صورت زمان، مال، عمر، نعمت هاى گوناگون، رفیق، همسر و اولاد خوب، در اختیار ما مى گذارد. کلمه غنیمت، یعنى بهره بردن. حرف رسول خدا(صلى الله علیه و آله) این است که این فرصت هایى که در اختیار ما است، معطل نگذاریم و متوقف نکنیم. از همه جهت شما را راهنمایى کرده اند که از هر فرصتى چگونه بهره ببرید. به تعبیر قرآن مجید، اگر از فرصت ها بهره ببرید، شما خود را وارد تجارتى کرده اید که یکى از سودهاى آن، رهایى از عذاب دردناک قیامت است: «یأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجرَةٍ تُنجِیکُم مّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَ لِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ ذَ لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ* یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ وَ مَسکِنَ طَیّبَةً فِى جَنتِ عَدْنٍ ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ».[1] این نتیجه غنیمت دانستن فرصت ها است. چند مورد از این فرصت ها را بیان کنیم که این دو آیه فوق بیشتر روشن شود.

رازى،از عطارى تا چهره اى جهانى

در قرن هفتم و هشتم، در منطقه شهر رى، روستایى به نام «حُمّص» بوده، که جمعیت آن نیز زیاد بوده است. مرد بزرگوارى که عمرش از چهل سال گذشته بود، در این روستا مغازه عطارى داشت و اصلاً سواد نداشت.
عالمى براى خرید نزد او آمد و گفت: من این چند قلم جنس را مى خواهم. گفت: الان براى شما مهیّا مى کنم. در این گیر و دار، شخصى دیگر رسید و او نیز چند قلم جنس خواست و چشمش به این عالم افتاد، سؤالى کرد. خود همین کار، غنیمت دانستن فرصت است که در کنار عالم ربانى و واجد شرایط، مقدارى از جهل خود را کم کند.
چه بسا که آن عالم در گفتگو، راهنمایى به انسان کند که آن راهنمایى به صورت شعله سر کبریت باشد که به انبار بنزین باطن کسى شعله بزند و باطن را شعله ور کند و با شعله ور شدن باطن، انسان به عالى ترین مقامات علمى و تربیتى برسد. این عطار، محو بحث این دو نفر شد. دید که عالم جواب داد، بعد او سؤال دیگرى کرد و نیم ساعتى این ها در بحث علمى بودند، عطار نیز خیلى از حرف ها را نمى فهمید، اما آنچه را که مى فهمید، لذت مى برد؛ چون بیمارى جهل در این ناحیه در او معالجه مى شد.
جنس مورد نظر این عالم و آن آقا را داد و آن ها رفتند. خودش نیز در مغازه را بست و نزد یکى از قوم و خویش هایش رفت، گفت: من این مغازه را با کل اجناسش به تو واگذار مى کنم، تو خرج بخور و نمیرى به ما بده، مابقى براى خودت. گفت: مگر مى خواهى چه کنى؟ مى خواهم درس بخوانم. گفت: تو؟ گفت آرى، گفت: عمر تو از چهل سال گذشته و موهاى سر و صورتت دارد سفید مى شود، تو چهل سال عطار بودى، درس را چه مى فهمى که چیست؟ گفت: کلید را بگیر، ما رفتیم.
بیست سال گذشت و شصت ساله شد. بعد از این بیست سال، به جایى رسید که حوزه هاى علمیه دمشق، بغداد، ایران و حوزه هاى شیعه تحت تأثیر دانش و معرفت او قرار گرفتند. بهترین کتاب هاى علمى را تألیف کرد. وجود مبارک «سدید الدین محمود بن على بن حسن حُمّصى رازى» یکى از مراجع و فقهاى بزرگ شیعه است. او به خود گفت: چهل سال به در مغازه عطارى آمدیم، کار معیشتى داشتیم، حالا بقیه فرصت عمر را براى آموختن علم غنیمت بدانیم. چه کسى مى گوید نمى شود؟ آن کسى که مى گوید دیر شده، اشتباه مى گوید. رفت و ثابت کرد که مى شود، فرصت هاى در اختیار را غنیمت دانست و به عالى ترین مقام علمى و تألیفى رسید. این نمونه اى از موارد غنیمت دانستن فرصت بود.

استفاده مولانا از فرصت جهانی شدن

مولوى در تحولى جهانى جلال الدین مولوى رومى مدرّس بود، تعداد زیادى نیز او را نمى شناختند. مى آمد و در گوشه مسجد درس مى داد. نه اهل حال بود، نه شعر، نه عرفان، نه ذکر، بلکه روحانى معمولى بود که بیاید درسى بدهد و برود. اما این روحانى معمولى در برخورد با شمس تبریزى ، شمس حرفى به او مى زند که آن حرف، آتش سر کبریت بوده که به انبار بنزین باطن جلال الدین مى خورد و او به چهره مشهور جهانى و به وجود آورنده دو دیوان مثنوى و شمس تبدیل مى شود که هنوز دردیوان هاى اشعار جهان، در عرفان، حکمت و تمثیل حرف اول را مى زند. این فرصت است که شخص با برخورد به اهل حال، عالم و یا حتى به نوشته اى هر چند روى دیوار باشد:
  • مرد باید که گیرد اندر گوش وز نبشتست پند بر دیوار
که درون انسان را آتش بزند و او را روشن کند و شخص آن را غنیمت مى شمارد و هدایت مى شود. دیگر کارى ندارد، روحانى معمولى، جلال الدین مولوى مى شود. یتیمِ شاگردِ خمیرگیرِ نانوایى، حافظ مى شود. این عطّار که از چهل سال نیز عمرش گذشته بود و وارد مرز پیرى مى شد، چون اوج توان بدن تا چهل سالگى است. از چهل سالگى از قلّه سرازیر مى شود و به پایین مى آید، بدن شروع به کهنه شدن مى کند.
پیغمبر(صلى الله علیه و آله) مى فرماید: از پنجاه سالگى به بعد- من به زبان امروز روایت را ترجمه مى کنم- بدن مرتب چراغ مى دهد که مواظب باش! اینجا را خوب مى کنى، جاى دیگرى درد مى گیرد تا بنیان بدن خراب شود، درآن حال دیگر فرصتى نیست که آن را بشود غنیمت دانست. تا جوان هستید و دیر نشده، باید فرصت را غنیمت دانست. خیال نکنید که اکنون چهره غیر مشهورى هستى و غیر از خانواده و چند نفرى از بچه هاى کوچه و شهر هیچ کس تو را نمى شناسد، همین منوال خواهد ماند؛ زیرا تو مى توانى تا چند سال دیگر چهره مشهور جهانى شوى، ولى باید فرصت هاى خدادادى را غنیمت بدانى.


حضرت آسیه(علیها السلام) الگوى مؤمنان

نمونه اى که همه ما در مراسم قرآن به سر گرفتن، خدا را به او قسم مى دهیم که ما را راه بدهد، از چهره هاى باعظمتى که فرصت نبوت موسى بن عمران(علیه السلام) را به زیباترین شکل غنیمت دانست، ملکه مملکت مصر، حضرت آسیه(علیها السلام) «1» بود.او مقدارى از حرف هاى موسى(علیه السلام) را گوش داد، متوجه شد که حرف هاى خیلى محکم و استوارى است. قوى، حکیمانه، سازنده و هماهنگ با عقل، ولى حرف هایى که دیگران مى زنند، باطل، یاوه، پوک و پوچ است.
درک کرد که شوهرش که مى گوید: من خداى بلند مرتبه شما هستم، دروغ مى گوید. درک کرد که شوهرش سر مردم را کلاه مى گذارد، متقلب و حیله گر است.فرصت نبوت موسى(علیه السلام) را غنیمت دانست، ایمان آورد و مؤمن واقعى شد. کار به جایى رسید که پروردگار چند هزار سال بعد از موسى(علیه السلام)در قرآن، این زن را به عنوان اسوه ایمان براى تمام مردان و زنان عالم قلمداد کرد. یک زن سرمشق کل انسان ها، تا قیامت شد.
آیه را ببینید؛ «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لّلَّذِینَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبّ ابْنِ لِى عِندَکَ بَیْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِینَ».[2] توان عقلى، روانى و بدنى ما که از زن کمتر نیست؟ این آیه خیلى عجیب است. معناى آیه این است: یعنى اى مردم دنیا! از فرهنگ سراپا آلوده، فرصت را غنیمت دانستم و ارتباط خود را از این فرهنگ فاسد و ظالمانه بریدم و از بدبخت هایى که اسیر این فرهنگ شده بودند دور شدم.این بریدن ارزان نیز تمام نشد؛ از ملکه بودن عزل شدم، طلاها، لباس ها، کاخ و مقام را گرفتند، من ماندم و یک بدن که آن را به چهار میخ کشیدند و سنگ سنگینى را روى من انداختند که تمام اسکلتم زیر این سنگ تکه تکه شد، اما گفتم: من به حرف هاى موسى(علیه السلام)، خدا و بهشت یقین کردم.
اما اگر فرصت را غنیمت نمى دانست، ملکه مانده بود و بعد نیز مرده بود و در تاریخ فراموش شده بود. اما پروردگار به عنوان الگوى ایمان او را در قرآن آورده، آن هم نه الگوى ایمان براى زنان، «ضرب الله مثلاً للنساء» نگفت، بلکه گفت: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لّلَّذِینَ ءَامَنُواْ».[3] یعنى اى سلمان! اى ابوذر! اى حبیب بن مظاهر! اگر الگو مى خواهید، این الگو است.
این چه قیمت و ارزشى است که در شب هاى احیاء، چند میلیون نفر قرآن را روى سر مى گذارند و مى گویند: «و بحقّ کلّ مؤمن مدحته فیه».[4] که یکى از این مؤمن هاى مدح شده در قرآن حضرت آسیه(علیها السلام) است که چند میلیون نفر، در سه شب به خدا بگویند: خدایا! به حق همسر فرعون، ما را راه بده.
این غنیمت دانستن فرصت است. عالمى را در یک شهرى دیدم که خیلى مؤدب و باوقار بود. پاى منبر او را دیده بودم و نمى دانستم کیست؟ از منبر پایین آمدم، به کنارم آمد، گفت: خودم تنها نیامده ام، چند نفر را با خودم آورده ام. بعد گفت که کجا درس خوانده، چقدر خوانده و چه کار مى کند. گفتم: پدر شما از علما است؟ چون نشان مى داد که از آقازاده ها باشد، خیلى باوقار وسنگین بود.
رفتم عالم و مجتهد شدم؛ چون در آن خانه هر شب، بى استثنا، پدرم در یخچال را باز مى کرد و شیشه مشروب را بیرون مى آورد و مى خورد. در روز قیامت، کسانى که فرصت ها را غنیمت دانستند، پروردگار به وسیله این ها خیلى ها را به جهنم مى برد؛ چون خیلى ها را که محاکمه مى کنند، آن ها مى گویند: نتوانستیم، نمى شد، اما بچه هاى آن ها را نشان مى دهند، مى گویند: چرا نمى شود، پس این ها چگونه توانستند؟

پشت کردن به فرصت ها


یکى از یاران بسیار باوقار و با کرامت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) صبح عاشورا به حضرت عرض کرد: حسین جان! چند دقیقه به من اجازه مى دهى تا بروم؟ حضرت فرمودند: اختیار با خودت است. گفت: آقا! من برادرى دارم که معاون عمر سعد است، مى خواهم بروم و نصیحتش کنم. فرمودند: برو. غافل را ببینید، اگر در کنار أبى عبدالله(علیه السلام) بود چه فرصتى براى پر کشیدن به بهشت براى او مهیا بود، اما او فرصت را غنیمت ندانسته و دست در دست عمر سعد گذاشته است که در حقیقت عمل مى گوید: من مى خواهم با سر به طبقه هفتم جهنم بروم. آمد و رو به روى لشکر یزید ایستاد، گفت: من فلانى هستم، برادرم را مى خواهم.
عمر سعد به برادر او گفت: ببین برادرت چه مى گوید؟ آمد. خیلى حرف زدند. او نیز نسبت به برادرش ادب کرد و سکوت کرد. راجع به پیغمبر، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، راجع به خود حضرت أبى عبدالله الحسین(علیه السلام) و نامه هایى که اهل کوفه به ایشان نوشتند، راجع به باطل بودن جنگ با حضرت گفت و گفت، حرفش که تمام شد، برادرش گفت: حسین تو را فریب داده است. دیگر حرف حسین را با من نزن! برو. بَقّال فرصت را غنیمت مى داند و مرجع تقلید مى شود، زن دربارى، آسیه مى شود، اما کسى که فرصت به در خانه اش آمده، مى گوید: ما هشت در بهشت را نمى خواهیم بازکنیم، این ها تقلب و حیله است.عصر عاشورا که جنگ تمام شده بود، هرکس مى آمد که به او تسلیت بگوید، مى گفت: برادرم نفهمى کرد و به طرف حسین بن على(علیه السلام) رفت، نمى خواهم به من تسلیت بگویید.

بیدارى از خواب دنیایى با مرگ


چقدر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در رابطه با این افراد زیبا مى فرماید: «الناس نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا».[5] مردم در خواب سنگین هستند. وقتى که از این دنیا سفر مى کنند، آنجا بیدار مى شوند و مى بینند که حسین و یارانش کجا هستند و ابن زیاد، یزید و عمله هایش کجا هستند. در آن حال دیگر فرصتى نیست که غنیمت بشمرند. جهنم و بهشت که جاى فرصت نیست. جاى تمام فرصت ها در این دنیاست.» فرصت غنیمت دانستن شما و فرصت کشى آن ها را خدا فقط مى تواند ارزیابى کند که چه چیز نصیب شما شده و چه چیزى از دست آن ها رفته است. عذاب نصیب آن ها و بهشت نصیب شما شد؛ «ان تجعلنى من عتقائک من النار».[6] برات آزادى از عذاب. کارت ورود به رحمت خدا. این فرصت را غنیمت دانستن است.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
حجة الاسلام و المسلمین انصاریان
                             


درباره سايت

مبلغ

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً39 ( این سنّت خداست در حق ) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند.

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز:
  • وحیدکیانی
کپی برداری از مطالب سایت با دادن لینک کاملا شرعی و قانونی است
  • صفحه نخست
  • وحید کیانی