منبری زیبا از استاد انصاریان با عنوان فرصت دانستن دنیا
وجود مبارک رسول خدا(صلى الله علیه و آله) همه فرصت هایى که خداوند مهربان به انسان عنایت مى کند را به عنوان غنیمت، یعنى سرمایه اى قابل سود به حساب آورده که این فرصت ها به شکل ها و صورت هاى گوناگون در اختیار انسان قرار مى گیرد و خدا نیز احدى را از این فرصت ها غریب، تنها و بیگانه نمى گذارد. چون کریم، رحیم، ودود و مهربان است. پس به کمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد. خاک مرده را تبدیل به انسان کرد که این انسان از عظیم ترین سرمایه هاى خداوندى بهره مند شده و به حیاتى برسد که خودش در قرآن از آن به «عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ».[1]تعبیر کرده است که جاى این زندگى، در دنیاى بعد است.
اگر کسى بگوید: چرا این زندگى را در آنجا به من مى دهند؟ جوابش این است که: شما در حقیقت درخواست مى کنید که اقیانوس کبیر را در استکان بریزند و این کار شدنى نیست. بعد ممکن است بگوید: خدا که قدرت دارد؟ باید گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمى گیرد. خدا قدرت بى نهایت است، ولى قرار گرفتن اقیانوس کبیر در استکان، امرى محال است، البته اشکال از ماده است که این توان را ندارد که مانند اقیانوسى در استکان جا بگیرد، وگرنه ضعف و اشکال از ناحیه قدرت خدا نیست.
همیشه باید فعل و انفعالات در دایره قدرت بیاید. نه اینکه اینجا قدرت خدا ناقص است، بلکه این فعل و انفعال، میدان ندارد. اقیانوس کبیر قبول نمى کند که در استکان برود و استکان نیز قبول نمى کند که اقیانوس در آنجا بگیرد واین ربطى به خدا و قدرت او ندارد.وقتى خداوند در قرآن مجید مى فرماید:جاى شما در بهشتى است که پهناى آن از آسمان ها و زمین بیشتر است، هیچ کسى نمى تواند پهناى آسمان و زمین را به دست بیاورد. این بهشت، اجر درست کارى شماست. این بهشت مانند اقیانوسى است. زندگى محدود ما نیز مانند استکان است. بهشت را نمى شود به این طرف- دنیا- بیاورند و به شما بدهند، اینجا نیز نمى شود که شما را ابدى قرار دهند؛ چون نسل و انسان هاى دیگر مى خواهند وارد زمین شوند و ما باید برویم که جا براى آن ها باز شود. اینجا جا تنگ است.
ارزش فرصت ها در قرآن و روایات
ارزش فرصت ها در قرآن مجید و روایات بیان شده است. انسان اگر از این فرصت ها غافل و بى توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند وقتى به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس مى کند که مرا دوباره به کنار آن فرصت ها برگردان.آن ها جواب مى دهند که ما نظام عالم دنیا را به هم ریخته ایم و خورشیدش را خاموش کرده ایم: «إِذَا الشَّمْسُ کُوّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ».[2]ستاره ها را تیره و تار کردیم، کوه ها را مانند پنبه حلّاج، گرد و غبارش را به باد دادیم، دیگر دنیایى وجود ندارد که تو را برگردانیم. اگر هم وجود داشت، در اراده ما نبود که به کسى دوبار عمر بدهیم. فرصت فقط یک بار است.
شما تاکنون شنیده اید که از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا به حال، دو مرتبه جوانى را به کسى بدهند؟ یک بار جوان مى شود، و بعد پیر مى شود و بعد هم مى میرد. هیچ پیرى را به جوانى برنگردانده اند.
اگر بنا بود که پیرى را به جوانى برگردانند، پیغمبران اولوالعزم مانند نوح(علیه السلام) را برمى گرداندند که نهصد و پنجاه سال دیگر عمر کند، اما آن ها درخواست نکردند؛ چون مى دانستند که در این دستگاه، این درخواست را قبول نمى کنند.آیه اى از فرصت هاى از دست رفته و آن هایى که از دست دادند، در سوره مبارکه فاطر است که: «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ».[3]
این «هم» که ضمیر جمع است؛ یعنى آن هایى که فرصت هاى الهى را از دست دادند؛ ماه مبارک رمضان، فرصت زیبایى براى روزه گرفتن است، شما اگر این فرصت را غنیمت می دانستید؛ یعنى از این سرمایه بهره می بردید. پیغمبر اعظم(صلى الله علیه و آله) مى فرمایند: «انفسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاءکم فیه مستجاب».[4]وقتى در ماه رمضان مى خوابید، در خواب که کسى مکلّف نیست، خدا به نویسنده هاى اعمال مى گوید: خواب بنده مرا به عنوان تسبیحِ من بنویسید. از دست دادن فرصت هااز این سرمایه بهره ببرید. اما عده اى فرصت را از دست دادند، همان گونه که سال هاى قبل از دست دادند و سال هاى بعد نیز ممکن است از دست بدهند.
شما این فرصت را غنیمت دانستید. فرصت عمر، مال، زیبایى، سلامت، آبرو، بیان، قلم و کار، فرصت هاى الهى است: کسانى که همه فرصت ها را از دست دادند، در جهنم فریاد مى کشند؛ چون در آنجا خواب نیست و کسى در آن عذاب، خوابش نمى برد. بیدارى و تشنگى و گرسنگى است، خوردن آب هاى جوشان جهنم و به هم ریختن مزاج دوزخیان که پیوسته ناله مى کنند.ناله آن ها چیست؟ خدا مى گوید: این است که: خدایا! ما را از جهنم بیرون ببر! که چه کار کنیم؟ «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[5] ما در زمانى که در دنیا بودیم، به شکلى زندگى کردیم که مورد پسند تو نبود؛ چون زندگانى ما انسانى، اخلاقى و عاطفى نبوده، بلکه زندگى ما، زندگى حیوانى بوده است. به قول سعدى:
- گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار
عدّه اى که در زندگى آن ها ظلم و ستم بود، همیشه دل ها را مى سوزاندند، مال مردم را مى خوردند، مردم را مى ترساندند، عرق خورى، چاقو کشى، فحاشى، که هیچ حیوانى در عالم این گونه زندگى نمى کند.
حکایت انوشیروان و وزیر
مى نویسند: انوشیروان با وزیرش رد مى شدند، به خرابه اى رسیدند، دو جغد با هم حرف مى زدند. بوذرجمهر شخص باسوادى بود، که هم زبان ایرانى را استاد بود و هم زبان هندى را. «کلیله و دمنه» را ایشان اولین بار از زبان هندى به زبان ساسانى برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع به عربى برگرداند و ملّاحسین کاشفى سبزوارى به فارسى برگرداند و به نام «انوار سهیلى» نامید که کتاب خیلى خوبى است.این کتاب عیب ها و حسن ها را از زبان حیوانات بیان کرده است که آن عالم هندى ساخته بود. بوذرجمهر چون آن را ترجمه کرد مشهور شد که بوذرجمهر زبان حیوانات را مى فهمد.
انوشیروان به بوذرجمهر گفت: این دو جغد به همدیگر چه مى گویند؟ گفت:ممکن است دوست نداشته باشند که ما بدانیم چه مى گویند. گفت: نه، بگو آن ها چه مى گویند. گفت: آن جغد خاکسترى، جغد نر است و آن جغد دیگر، ماده است. جغد خاکسترى به خواستگارى دختر این جغد ماده آمده است براى پسر خودش. دارند با هم صحبت مى کنند تا مقدمات را فراهم کنند. آن جغد ماده مى گوید: دختر من در زیبایى، پر زدن و حرف زدن کم نظیر است، پس مهریه اش سنگین است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از کجا بیاورد. گفت: تا این مرد- انوشیروان- بر سر کار است، این مملکت رو به خرابى است و هر چه خرابه بخواهى، پیدا مى شود. تا ستمگران سرکار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگى و هم گره هاى زندگى مردم زیاد است. همه مردم دچار چه کنم چه کنم هستند. این طبع ستم و ستمکار است. واعظ خوش بیان و خوش قیافه اى را سى روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.
از روز اول ماه رمضان شروع به تفسیر آیات بهشت کرد و از نعمت هایش گفت. بعد روز بیست و نهم روى منبر نشست، کسى به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نکرده اید، ممکن است فردا عید فطر شود، شما بیست و نه روز را از بهشت گفتى، یک روز نیز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را که مى روید و مى بینید، من جایى را که نمى بینید، مى گویم.فرصت از دست دادگان ناله مى کنند که خدایا! ما را از دوزخ درآور تا به دنیا برگردیم و فرصت ها را غنیمت بدانیم؛ صدقه بدهیم، انفاق کنیم، درمانگاه، بیمارستان و مدرسه بسازیم، دختران بى جهیزیه را شوهر بدهیم، بى خانه ها را خانه دار کنیم، ماه رمضان را روزه بگیریم، نماز بخوانیم، کسى را مسخره نکنیم، آبروى کسى را نبریم، کسى را به خاک سیاه ننشانیم و نان کسى را نبریم. «نَعْمَلْ صلِحًا غَیْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ».[6]غیراز آنچه که انجام دادیم، انجام دهیم؛ چون آن هایى که ما انجام دادیم ، سوزاندن فرصت ها بود. این حرف دوزخیان است. ببینید که ازدست دادن فرصت، مساوى با جهنم است.
علما و غنیمت شمردن فرصت
آن کسى که فرصت ها را از دست مى دهد، بدبخت است. در منطقه مامقان آذربایجان، بچه اى دوازده ساله بود که سواد نداشت و چوپان بود. او در همین سن و سال، به همین مسأله فرصت و غنیمت دانستن آن برخورد کرد. این بیدارى چنان در او اثر کرد که نزد پدر آمد و گفت: بابا! مى خواهم به دنبال تحصیل بروم و این فرصت جوانى و عمرم را غنیمت بدانم. پدرش قبول کرد. آن زمان حوزه علمیه تبریز خیلى قوى بود. رفت و مشغول تحصیل شد.
روزى به مامقان براى دیدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: مى خواهم از تبریز به نجف بروم، پدرش قبول کرد. شما کتاب هاى شیعه را در این دو قرن اخیر مشاهده کنید، حدود بیست کتاب را مى توانم اسم ببرم که این چوپانِ مامقانى که بعد از مدتى آیت الله العظمى حاج شیخ محمد حسن مامقانى، همطراز شیخ انصارى، حاج میرزا حبیب الله رشتى شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسیر حرف دارد و صاحب نظر است. این غنیمت دانستن فرصت است.
این قدر گدازاده در تاریخ سراغ داریم که از شاهان عالم شاه تر شدند، اما در عالم معنا مى دانید که مؤسس حوزه با عظمت قم چه کسى است؟ مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن فرید اراکى، مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى، مرحوم آیت الله العظمى آقا مرعشى نجفى و خیلى از علماى دیگر از شاگردان ایشان بودند که همه آن ها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حکمت بودند.پدر آیت الله العظمى حائرى در یزد قصاب بود، اما وقتى کسى فرصت را غنیمت مى شمارد، یا ثروتمندى که ثروتش را غنیمت مى داند، این چنین مى شود. من دوستى دارم که نزدیک به هفتاد سال دارد. سه شب مرا براى صرف شام دعوت کرد. او چند جنس از چین و پاکستان و چند کشور دیگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و دیوار برایش پول مى بارد.
همسرش مى گفت: او شب ها را حداکثر چهار ساعت مى خوابد. ساعت ده شب مى خوابد و دو نیمه شب بیدار مى شود و تا اذان صبح یا در سجده یا در رکوع در حال گریه است. با او که مى نشینى مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست مى خورد. با پیراهن عربى زندگى مى کند. تاکنون با پول شخصى خودش بیش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بیمارستانى در شهر خودشان ساخته است که هرکس از بیرون مریض مى آورد و جا ندارد در یکى از اتاق هاى مانند هتل آن مى ماند، و غذایش را رایگان مى دهند تا مریضش خوب شود. مسجدى در یکى از شهرها ساخته است که نمونه ندارد. این چنین شخصى را غنیمت دان فرصت مال مى گویند.
افرادى نیز فرصت قلم را مانند علّامه حلّى غنیمت مى شمارند و پانصد و بیست و سه جلد کتاب مى نویسند. مرحوم فیض کاشانى، سیصد جلد کتاب نوشته است. سعدى دو کتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همین دو کتاب جهانى شده است.شما جوان ها فرصت علم را با خواب طولانى نکشید. فرصت عمر را با رفیق بازى و سر کوچه و سر چهارراه به بطلان نکشید و بیهوده نابود نکنید. بیست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهید. مگر سعدى از مادر به دنیا آمد، شاعر بود؟ بچه یتیمى بود که خودش مى گوید:
- مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلى از سر برفتم پدر
من یتیم بودم، اما سعدى شدم. فرصت ها را غنیمت بدانید. روزى مى آید که به خدا مى گویید: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحیح خرج کنیم، اما مى گویند: نه. اما به دوزخیان جواب مى دهند: «أَوَ لَمْ نُعَمّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ».[7]آیا من به اندازه کسى که در عمر خود متذکر حقایق باشد و فرصت ها را غنیمت بداند، به شما عمر ندادم؟ یعنى شما هم به اندازه اى که در آن فرصت بهشت را به دست بیاورید، فرصت دارید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
حجة الاسلام انصاریان